سلام .....مهربان منتظرژ
شما بيست و چند ساله كه منتظري و من يك عمر .....شايد كوچكتر از شما باشم نمي دانم ...اما هر سال بيشتر از يك قرن مي گذرد و من در اوج جواني .......پيرم.....
نمي دانم شايد اگر:
گفته بودم چو بيايي غم دل باتو بگويم
چه بگويم که غم ازدل برود چون تو بيايي
*****
مهربانا!
انديشه و ذکر تو هر لحظه به من بهار، طراوت و زندگي مي بخشايد و قرار نگاههاي تو ، در جانم بي قراري و بر چشمانم شبنم عشق مي نشاند. من در مطلع سپيده دمان با صاحب دلان نماز گزارت همراه مي شوم و جمال عشق را به نمايش مي گذارم.
يا مولا.....
با چشمان تر به انتظارت مي نشينم ....نه به من شايد دلت به حال چشمهايي بسوزد كه سالهاست مي سوزند