به نام خدا
سلام بر دوست خوبم!
من مطلبتان را كه خواندم از اين سخن مرحوم دولابي كه از زبان خدا نقل كرد: «هرچه ديدي هيچ نگو! من هم هرچه ديدم چيزي نميگويم. تو در مصائب صابر باش و من هم در بعضي از کوتاهي ها و خطاهايت چيزي نميگويم.»
ياد اين قصه از كل احمد افتادم كه نقل مي كنند: به هنگام بيماريش رگ دستش پيدا نمي شد و تزريقي بارها سوزن را در دستش فرو مي كرد و نمي يافت. كل احمد نيز هيچ نمي گفت. اما همراهي اش از كوره به در رفت و مي خواست به او اعتراض كند كه كل احمد به او گفت: (اشاره به آسمان) بگذار عشقشا بكنه!
موفق باشيد و عاشق