منم امشب مي رم در خونه ي برادر زينب(ع) مي گم:
آقاجون تو رو به اون عشقي كه بين شما بود بياين و امشب بين ما و خدا واسته شين ديگه بسه غيبت به خدا بسه ما رو ديگه تحمل نبود بابامون نيست دنيا بدون او خيلي بده خيلي
بيا امشب همينطور كه توي آسمون جشن وشاديه زمين واز اين غم رها بده
ما مي خوايم جشن تولد عممون را با آقامون بگيريم ما مي خوايم زينبي شيم ....
راستي من نمي دونم كجا مي رين اما هر جا مي رين التماس دعا
