سلام دوست عزيزم
اي که پيچيد شبي ،در خم اين کوچه صدايت
يک جهان پنجره بيدارشد از بانگ رهايت
تا قيامت همه جا محشر کبراي تو بر پاست
اي شب تار عدم ، شام غريبان عزايت
عطش و آتش و تنهايي و شمشير و شهادت
خبري مختصر از خاطره ي کرببلايت
همرهانت صفي از آينه بودند و خوش آن روز
که درخشيد خدا ،در همه ي آينه هايت
*** *** *** *** *** ***
از فراسوي ازل تا ابد اي حلقه ي بريده
مي رود دايره در دايره پژواک صدايت
کاش بوديم وسر وديده و دستي ، چو اباالفضل
مي فشانديم سبک تر ز کفي آب ،به پايت