اين روزها عجيب خدا گريه مي کند خورشيد در لباس عزا گريه مي کند در کوچه هاي کاهگلي دختري يتيم تنها غروب دهکده را گريه مي کند خميازه مي کشد در و ديوار خانه ها با آتشي که بغض مرا گريه مي کند بي بي سلام حال شما صبحتان بخير اين شعر با رديف شما گريه مي کند بابا دخيل بسته به نام مبارکت هر شب کنار پنجره گريه مي کند مادر ميان آينه با چادري سفيد همراه دسته هاي عزا گريه مي کند بي بي بخش واژه امانم نمي دهد شايد تمام شعر مرا گريه مي کند