• وبلاگ : وبلاگ ايران اسلام
  • يادداشت : چه زود دير ميشود! اينجا كربلاست.
  • نظرات : 38 خصوصي ، 118 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    السلام عليك يا اباعبدالله

    نمي دونم چرا ولي هر موقع خاطراتت رو از آنجا خوندم(نجف و حالا كربلا) احساس خاصي بهم دست داد.مخصوصا با اين عكسهاي فوق زيبا.شايد به خاطر حرفي است كه از دل برمي آد!

    خدا خيرت دهد حقير هم زماني كه با كاروان وارد كربلا شدم همونطور از راه رسيده بي خبر از دوستان جدا شدم و وقتي از هتل خارج شدم اولين خيابون حرم حضرت ابوالفضل(ع) بود كه به محض رسيدن به سر خيابون پاهام سست شد.وقتي هم از حرم حضرتش وارد بين الحرمين شدم صداي قرآن عبدالباسط تمام فضا رو پر كرده بود.حاجي باور كن حس كردم محشر به پا شده.وقتي هم وارد حرم ارباب شدم 2-3 بعد از ظهر بود و با ناباوري خلوت ترين حرم امام معصوم رو تجربه كردم.باورم نمي شد حرم خون خدا و ...خلاصه بقيه اش به قول شما بماند براي دل.چون به معني واقعي حالم كنار ضريح شش گوشه بهم ريخت.

    انشالله قسمت بشه هر سال بشه رفت براي عرض ارادت.ولي مگه به همين سادگي ها مي شه اذن سفر گرفت؟!

    از راهنمائيت در مورد خاطرات همفر هم ممنون.استفاده كردم(يعني فايل پي دي اف كتابش رو دانلود كردم بعدا بخونم).

    خيلي مخلصيم.التماس دعا

    ياعلي