روزگاري که سرار شب بود تيرگي ها همه جا را پوشاند تيره ابري زتباهي آن روز پرتو مِهر خدا را پوشاند *بود در خاک حجاز آن روز مرگ با واژۀ دختر بودن چون که مولود کسي دختر بود حالتي داشت چو ابتر بودن *در دل خاک سيه ميکردند آن همه دُرّ وگهر را مستور روز وشب دست پدرها مي کرد دختران را به حقارت در گور *گريه ونالۀ طفلان مي داد خبر از واقعۀ شومي را در دل خاک نهان ميکردند بي گنه قامت مظلومي را *در چنين حال وهوايي يک شب آمد از عالم سرمد خورسيد تا کند شام سيه را روشن سر زد از بيت محمّد خورشيد *کردگارش به شب ظلماني مهر تابنده به احمد بخشيد دست حق در عطش آن صحرا کوثري را به محمّد بخشيد *ابر رحمت ز محبّت بارِيد کعبه از حالت ان دريا شد جلوۀ نور خداغ در عالم زهرۀ حضرت حق ،زهرا شد *آنقدر ارزش زن بالا برد تا که نامش به سر عرش نوشت کردش از دوزخ خجلت بيرون تحت اقدام وي افکند بهشت *بهترين مرد خدا در آفاق همسر دُخت پيمبر گرديد در حقيقت به گلستان ،بلبل همنشين با گل احمر گرديد *گر خديجه به جهان چون زهرا عصمت عرش خدا در شب زاد دامن زهرۀ حق ، زهرا هم شير زن همچو يکي زينب زاد *نالۀ نيمه شبش در يثرب وين همه اشک فراوان از چيست مادرا! جان حسينت برگو تربت پاک تو پنهان از چيست *نام پاکش چو سرودي است عزيز تا قيامت همه جا زمزمه است قدر اين فاطمه را بشناسيد هر چه داريم از اين فاطمه است