• وبلاگ : وبلاگ ايران اسلام
  • يادداشت : زنداني قلعه‏ي ولايت
  • نظرات : 22 خصوصي ، 97 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    مهدي جان؛

    بار ديگر ملايک کارنامه‌ي اعمال يکساله‌ام را به محضر مقدس‌ات آوردند و بار ديگر عرق شرم بر پيشاني‌ام نشست.

    مولاي من؛

    مي‌دانم که غم غيبت را اندوه ناشي از اعمال زشت ما برايت دو چندان مي‌کند و اين بر شرمساري‌ام مي‌افزايد و رواست اگر از خجلت و شرمساري بميرم.


    آقا و سرورم،

    گرچه آلوده‌ام و اراده‌ام بر ترک معصيت اندک؛ اما آتش‌ گُرگرفته در قلبم گواه محبتي است که به تو دارم و اشک‌هاي جاري از چشمم، دليلي بر چشم‌انتظاري حضورت.

    ارباب من

    از کودکي که خود را با ندبه در صبحگاه جمعه شناختم، عاشق جمال پرنورت شدم و سال‌ها در آرزوي ديدار روي شريفت سوختم و ساختم.


    يا حجه‌الله؛

    پيشترها تو را براي خودم مي‌خواستم، اما امروزه تو را براي جهان مي‌خواهم.

    بي‌عدالتي و ستم، جهان را پوشانده است و داد دادخواهان را دادرسي نيست.

    يگانه‌پرستي و خداباوري رنگ باخته و آنچه بر جهان هستي حکومت مي‌کند، خوي شيطاني و کبر است.

    $("div.commhtm img").each(function () { if ($(this).attr("em") != null) { $(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif"); } });