باسلام
الهي؛ حسين در روز آخر توقف خود در خانه امن تو در کنار کوهي که نشان از استواري و ايستادگي دارد عاشقانه ايستاده تو را مي خواند و با تو لب به سخن مي گشايد و ثناي تو مي گويد. چشمانش لبريز اشک است و زمين و آسمان را به تلاطم وا مي دارد... تو حج او را قبول مي کني چرا که روح حج است و او در اوج خون به نماز مي انديشد .الهي! حج او پذيرفته شده و او روح نماز را چنان پر معنا مي داند که در اوج خون باز تو را مي خواند اما... اما هنگامي که حسين که خود حقيقت حج است و حجت خدا بر روي زمين و حج بدون حضور او ديگر معنا ندارد پس چگونه است که حسين (ع) مي رود و گروهي رفتن او را نظاره گر هستند و هنوز به دور کعبه مي گردند ... چگونه در باور آدمي مي گنجد !التماس دعا دارم .
عرفه و قربان تجلي ايمان
باتشكر