• وبلاگ : وبلاگ ايران اسلام
  • يادداشت : اللهم الرزقنا زيارة2...
  • نظرات : 12 خصوصي ، 55 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    باسلام

    الهي؛ حسين در روز آخر توقف خود در خانه امن تو در کنار کوهي که نشان از استواري و ايستادگي دارد عاشقانه ايستاده تو را مي خواند و با تو لب به سخن مي گشايد و ثناي تو مي گويد. چشمانش لبريز اشک است و زمين و آسمان را به تلاطم وا مي دارد... تو حج او را قبول مي کني چرا که روح حج است و او در اوج خون به نماز مي انديشد .
    الهي! حج او پذيرفته شده و او روح نماز را چنان پر معنا مي داند که در اوج خون باز تو را مي خواند اما...
    اما هنگامي که حسين که خود حقيقت حج است و حجت خدا بر روي زمين و حج بدون حضور او ديگر معنا ندارد پس چگونه است که حسين (ع) مي رود و گروهي رفتن او را نظاره گر هستند و هنوز به دور کعبه مي گردند ... چگونه در باور آدمي مي گنجد !
    التماس دعا دارم .

    عرفه و قربان تجلي ايمان

    باتشكر