خدايا من شاکيام
من شکايت دارم، از خودم از نفسم، از قلبم ، از شيطون، از چشمام، من از همه شاکيام
من از نفسم شکايت دارم، از اين موجودي که همش به من دستور ميده سراغ بديها برم، وقتي ميخواد خطا کنه از همه سبقت ميگيره، همهي حرصش به گناهه، دائم کاري ميکنه تو رو ناراحت کنه، اي خدااااا اين نفس من به جادهي هلاکت کشونده، کاري کرده من پيش تو بي ارزش و خوار از بين برم، مريضيهاي فراوون، آرزوهاي بلند، با کمي سختي صداي نالهي اين نفس به شکايت بلند ميشه و کمي که روزگارش خوش ميشه ديگه به کسي محل نميذاره، ميلش دنبال بازي و حواسپرتيه، سرشار از اشتباه و ندانم کاري، براي گناه کردن عجله داره ولي به توبه کردن که ميرسه امروز و فردا ميکنه.
خدايا من شاکيام از اين دشمني گمراهم ميکنه و از اين شيطوني که از راه به درم ميکنه، سينهمو با وسوسه پرکرده و قلبمو با وهم و خيالات احاطه کرده، من از اين شيطون شکايت دارم که دنيا رو به چشمم قشنگ نشون ميده و فقط موقع هواپرستي منو کمک ميکنه، وقتيام که ميخوام يه کار خوبي بکنم که اطاعت تو باشه بين من و اون کار خوب فاصله مياندازه.
خدايا ... من از اين قلبي که مثل سنگ سفت شده شکايت دارم، از اين قلبي که دائم با وسوسه اين ور و اون ور ميشه، از اين قلب زنگ زده و قفل شده.
خدايا من از چشمام هم شاکيام، اين چشايي که ديگه از تو نميترسن، مثل دو تا چشمه خشک شدن و نميتونن گريه کنن، دو تا چشمي که دائم دنبال چريدنن.
خدايا من ديگه نيرو ندارم ديگه توانايي جنگيدن با اينارو ندارم، مگه تو ياري کني.
خدايا اگه تو منو نگه نداري من از دست بدبختيهاي دنيا هيچ راه نجاتي ندارم.
خدايا تو رو به حکمت بلندت و به خواستهت که نافذه قسم ميدم کاري کني من فقط جايي باشم که احسان تو اونجاست، خدايا منو هدف فتنهها قرار نده، خدايا کمکم کن تا بر دشمن غلبه کنم. روي رسواييها و عيبهام پرده بکش، از بلاها نگهم دار و از گناه حفظم کن. خدايا تو رو به رأفت و رحمتت قسم.