• وبلاگ : وبلاگ ايران اسلام
  • يادداشت : با خون دل نوشتم!
  • نظرات : 16 خصوصي ، 99 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     

    سلام

    ممنون كه سر مي زني و نظر ميدي.

    خيلي مداحي قشنگي گذاشتي.

    خيلي نوکرتيم

    يا علي مدد

    با سلام و عرض احترام خدمت شما دوست بزرگوار

    در ادامه سلسله جلسات نقد و بررسي وبلاگها ، اين هفته با نقد وب لاگ

    ((مدير محترم سايت وزين پارسي بلاگ)) (( http://modir.parsiblog.com))

    نوشته هاي « مهندس سيد محمد رضا فخري » در خدمت شما دوست گرامي هستيم .

    لذا بدينوسيله از جنابعالي جهت شرکت در اين جلسه دعوت بعمل مي آيد.

    پيشاپيش ازحضور گرم و صميمي شما تشکر و قدر داني مي شود .

    وعده ديدار ما : يکشنبه 29 / 2 / 1387... ساعت 17 الي 19

    نشاني: يوسف آباد - خيابان سيد جمال الدين اسد آبادي - خيابان ?? - بوستان شفق - فرهنگسراي دانشجو - سراي کتاب

    با تشکر

    هوالحق

    سلام عليكم ...خوبيد ؟؟

    بدون هيچ اغراقي ميگم نوشته ي بسيار زيبايي بود ،به قول مدير محترم وبلاگ شلمچه دردنامه زيبايي بود ! حقايق اين جامعه امروز رو در قالب زيبايي نوشتيد ...

    چقدر وبلاگتون به من آرامش ميده ...رقص قلمتون پاينده .

    يا علي و يا حق ...محتاج دعاي خير شما هستم .

    سلام

    ممنون كه خبرمون كرديد.

    عالي بود موفق باشيد.

    سلام خدمت شما برادر گرامي ومحترم

    باز هم همچنان انتظار بيهوده است

    كاش به جاي حرف زدن عمل هم ميكرديم

    الهم عجل لوليك الفرج براي انتظار مهدي

    اما براي انتظار .......

    يا الله والتماس دعا

    السلام عليک يا فاطمه الزهرا’

    سيل اشكم راه بينائي گرفت *** بند بندم عطر زهرائي گرفت*** عشق را از فاطمه آموختم *** چشم بر دست كبودش دوختم *** دست او صدها گره وا مي كند *** دست او والله غوغا مي كند*** دست او مشكل گشاي عالم است *** روي آن جاي لبان خاتم است *** دست او دنياي احسان و صفاست *** دست او مشكل گشاي مرتضي است *** حيف شد آن دست را دشمن شكست *** با غلاف تيغ اهريمن شكست*** گويمت از قصه شهر نبي *** از شرار آتش و بيت علي*** درد بود و آتش و افسردگي *** ياس يود و سيلي و پژمردگي*** آه بود و ناله و بغض گلو

    به روزم ومنتظر قدوم سبز شما

    التماس دعا

    سلام

    نوشته تون خيلي بوي درد مي داد

    باسلام

    چه‌ مردان‌ سبزي‌ از آتش‌ گذشتند

    چه‌ مردان‌ سبزي‌ در آتش‌ نفس‌ تازه‌ كردند

    زمين‌ تشنه‌ ، من‌ تشنه‌

    دلهاي‌ با خويش‌ و با هيچ‌ پيوسته‌ تشنه‌

    چه‌ مردان‌ سبزي‌ به‌ دريا رسيدند

    نسيمي‌ نيامد ، نسيمي‌ نپرسيد

    نسيمي‌ مرا رو به‌ معناي‌ شبنم‌ نچرخاند

    دل‌ من‌ گره‌گير گلهاي‌ قالي‌

    دل‌ من‌ گره‌گير برگ‌ حقوق‌ تقاعد

    دل‌ من‌ گره‌گير يك‌ ميز ،يك‌ پله، يك‌ پست‌

    دل‌ من‌ گره‌گير من‌ ماند

    چه‌ مردان‌ سبزي‌ به‌ آيين‌ افرا رسيدند

    دل‌ من‌ گره‌گير تزوير پنهاني‌ يك‌ ترازو

    دل‌ من‌ گره‌گير يك‌ حجره‌، يك‌ خانه‌ ، يك‌ كارخانه

    دل‌ من‌ گره‌گير حراج‌ انصاف

    چه‌ مردان‌ سبزي‌ به‌ باغ‌ تماشا رسيدند

    باتشكر

    سلام

    بازم شما ما بقي که خوابن

    .ه وسط مجلس چه شوري تو جمعيت افتاد..هيچ وقت يادم نمي ره وسط مجلس چه شوري تو جمعيت افتاد... چشمها نظاره گر چيزي شده بود که آدم رو تا سويداي وجود مي سوزوند.... چشمها نظاره گر چيزي شده بود که آدم سلام ...
    واقعا که حقيقت رو گفتين... سهم ما از شهدا نديدن و نديده عاشق شدن بود...
    متن عالي ولي دردناکي بود..
    هيچ وقت يادم نمي ره وسط مجلس چه شوري تو جمعيت افتاد... چشمها نظاره گر چيزي شده بود که آدم رو تا سويداي وجود مي سوزوند..
    التماس دعا
    يا علي

    سلام

    مطلبي كه نوشته بوديد خوندم

    راستش بسيار متاثر شدم

    شايد از خودمم هم خجالت كشيدم

    كه به اين راحتي از كنار همه چيز مي گذريم و روپوشي بر آن ميگذاريم

    ديده را پرده اي ضخيم گرفته

    ياحق

    درياب ما را

    به روزم

    با

    روزي ،روزگاري پادشاهي 4 همسر داشت . او عاشق و شيفته همسر چهارمش بود ...

    هوالشهيد..دلنوشته شما درد دل همه ماست باشهدا ولي به قلم شيواي شما...ما مانديم و حسرت روزگاران وغفلت ايام...التماس دعا يازهرا

    گنبد افلاك

    آي خونه‌دار و بچه‌دار، زنبيل و بردار و بيار

    پلاک و استخوان داريم، تحفه‌ي راه کربلا

    پلاک و استخوان داريم، يک عالمه جوون داريم

    شهري تو آسمون داريم، پاشين بياين دُکّونِ ما

    گردنمون که کج ميشه، غرورمون فلج ميشه

    کي مي‌دونه راست يا دروغ؟ شرمنده تونيم شهدا

    گاهي يک‌سال آزگار، سراغتون نمي‌آييم

    گاهي مي‌گيم مارش بزنن، با تاج گل مي‌يايم ادا

    چندوقت يکبار لباستون، تو تنمون زار مي‌زنه

    وبال چفيتون مي‌شيم، همايشا، نمايشا

    "شرمنده تونيم شهدا"، قافيه شد تو شعر ما

    رديف شعرمون همش" "چي‌کار کرديم بعد شما؟!"

    هرچي شما خاکي بودين، ساده و افلاکي بودين

    داديم شمارو بِکِشَن، با قُپِّه‌ها، درجه‌ها

    کوچيک بوديدم، حقير بوديم، داديم بزرگتون کنن

    عکساتونو چاپ بزنن، رو پسترا و بنرا

    اين چاه اگه آبم داره، واسه‌ي ما خوب نون داره

    چوب حراجتون زديم، تو ميدونا، خيابونا

    آي خونه‌دار و بچه‌دار، زنبيل و بردار و بيار

    پلاک و استخوان داريم، تحفه‌ي راه کربلا

    پلاک و استخوان داريم، يک عالمه جوون داريم

    شهري تو آسمون داريم، پاشين بياين دُکّونِ ما

    جنگل مولايي شده، شهرمون از دوز و دغل

    هرکي به فکر خودشه، سواره‌ها، پياده‌ها

    چي‌کار کرديم بعد شما؟، به عقل جِنَّم نمي[آ]مد!

    سکه زديم به نامتون، اما تو بازار رِبا

    خلوص نيت نداريم، ما حاج همت نداريم

    همش داريم بيرون مي‌ديم، فوق ليسانس و دکترا

    دکترامو مي‌گن شما، بچه‌رو دِپرس مي‌کنيد

    داديم که حذفتون کنن، از قصه‌ها، سانسورچيا

    بچه‌هامون بچه‌هاتون، بنگي شدن، رنگي شدن

    رومي شدن زنگي شدن، شرمنده‌ايم رومون سيا

    من چي‌بگم آخر شعر، جون و دلم آتيش گرفت

    شهيد کشي بسه ديگه، جون امام وشهدا

    سلام برادرم

    مطلبتون رو چند روز پيش خوندم و لذت بردم ولي متاسفانه فرصت نشد كامنت بذارم

    به نظرم اين يکي از زيباترين آپ هاي شماست
    ميگم آخر الزمانه ديگه ....

    اين همه بلا و مصيبت .... که هر کس براش يه توجيهي مياره و من ميگم که همش کشکه ... اين همه بلا و مصيبت و اين همه حقيقت تلخ چيزي نيست جز نتيجه ي اعمال خودمون ... وااااااااااي
    يا ارحم الراحمين

     <      1   2   3   4   5    >>    >