وبلاگ :
وبلاگ ايران اسلام
يادداشت :
فدك 1
نظرات :
10
خصوصي ،
118
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
محمدعلي(ايران اسلام)
از نكتههاي جالب اين انتخاب اين است كه ابوبكر قبل از املاء وصيت ، از شدت بيماري بيهوش ميشود ، و قبل از آن كه ابوبكر به هوش بيايد ، عثمان بن عفان كه كاتب وصيت بوده است ، نام عمر را مينويسد و وقتي ابوبكر به هوش ميآيد با كار انجام شده روبرو و آن را تأييد ميكند .
تعدادي از علماي اهل سنت نقل كردهاند :
عن زيد بن أسلم ، عن أبيه ، قال : « كتب عثمان بن عفان عهد الخليفة من بعد أبي بكر ، فأمره أن لا يسمي أحدا ، وترك اسم الرجل ، فأغمي على أبي بكر إغماءة ، فأخذ عثمان العهد فكتب فيه اسم عمر . قال : فأفاق أبو بكر فقال : أرنا العهد ، فإذا فيه اسم عمر ، فقال : من كتب هذا ؟ فقال عثمان : أنا . فقال : رحمك الله وجزاك خيرا ، فوالله لو كتبت نفسك لكنت لذلك أهلا .
شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة ، طبري الرازي الشافعي اللالكائي (418 هـ) ، ج 6 ، ص 106 ، با تحقيق د. أحمد سعد حمدان ، ط دار طيبة ، الرياض ، 1409 هـ و الشريعة ، الآجُرِّيُّ البغدادي ، ج 3 ، ص319 ، با تحقيق محمد حامد الفقي ، ط مطبعة أنصار السنة المحمدية ، القاهرة ، 1369هـ- 1950م و تاريخ مدينة المنوره ، ج2 ، ص667 و الرياض النضرة في مناقب العشرة ، ج1 ، ص219 و جامع احاديث ، سيوطي ، باب مسند أبي بكر الصديق ، ج25 ، ص173 ح 27824 و تاريخ مدينة دمشق ، ج 39 ، ص185 .
از زيد بن اسلم از پدرش روايت شده است که گفت: عثمان پيمان نامه خليفه بعد از ابو بکر را مي نوشت ؛ پس ابو بکر به او دستور داد که نام کسي را ننويسد و جاي اسم را خالي بگذارد ؛ پس ابو بکر بيهوش شده ، عثمان نامه را برداشت و در آن نام عمر را نوشت ؛ پس وقتي که ابو بکر به هوش آمد گفت : پيمان نامه را به من نشان بده ؛ و در آن نام عمر را ديد !!!
پس گفت : چه کسي اين را نوشته است ؟ عثمان پاسخ داد : من ؛ ابو بکر گفت : خدا تو را ببخشايد و جزاي خير دهد ؛ قسم به خدا که اگر خودت را نيز مي نوشتي سزاوار بودي !!!
متقي هندي بعد از نقل حديث ميگويد :
قال ابن كثير اسناده صحيح .
كنز العمال ، متقي هندي ، ج 5 ، ص897 ، شماره : 14182 .
ابن كثير گفته است که سند اين روايت صحيح است .
سؤال ما از دوستان اهل سنت اين است كه :
شما ميگوييد رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) كسي را براي جانشيني خود معين نكرد و تعيين آن را به عهده مردم نهاد ؛ پس چرا ابوبكر بر خلاف سنت رسول خدا رفتار نموده و عمر را به پيشوايي مردم انتخاب كرد ؛ در حالي كه اكثر مردم با اين انتخاب مخالف بودند و دلايل خود را نيز بر اين مخالفت اعلام ؟
مگر نه اين كه رسول خدا براي تمامي مسلمين اسوه است و اطاعت از آن حضرت بر همگان واجب است ؟
اگر كار رسول خدا صحيح بوده است ، چرا ابوبكر بر خلاف آن را انجام داد و اگر كار ابوبكر درست بوده ، بايد ملتزم بشويد كه كار رسول خدا (نستجير بالله)صحيح نبوده است .
چگونه است كه وصيت ابوبكر در حال اغماء ، نافذ است و سخن او هذيان گويي به حساب نميآيد ؛ اما وقتي رسول خدا كه طبق نص صريح قرآن كريم سخني جز وحي نميگويد ، ميخواهد وصيت كند ، برخي به بهانه مريضي آن حضرت ، تهمت هذيان گويي به آن حضرت ميزنند و با اين عمل زشت ، مانع نوشتن وصيت نامه ميشوند ؟ اگر حقيقتاً انتخاب خليفه به عهده مردم بود ، چرا ابوبكر با اين كه ميدانست اكثر مردم از انتخاب عمر ناراضي هستند ؛ وي را بر مردم تحميل كرده و آزادي مردم را در انتخاب حاكم سلب نمود ؟
آيا شايسته نبود كه به عواطف و احساسات مردم ناراضي توجه ميشد و بر خلاف نظر اكثر مسلمانها ، عمر را بر مردم تحميل نميكرد . و يا اين كه حد اقل با اهل حل و عقد مشورت ميكرد و نظر آنها را ـ طبق قاعده شوري ـ جويا مي شد ؟