سلام
ميپرسيد چرا خبر نکرده اومدم ؟؟
تعجب نداره هنوز بچه ام !!!!
راستش من داشتم وب هامو جمعجور ميکردم که مدتي وب نيام
ديدم بله يه زماني دوست شما هم بودم البته يه کم
فرموده بوديد که اونجا ديگه به روز نميشه
ببخشيد که کامنتتون رو نديدم
خوب اونجا آره به روز نميشد تو آدرس جديد به روز ميشد اونجا يه چرک نويس بود !!
ببخشيد ديگه
الان که دارم کامنتها و پستو ميخوانم به خودم فحش که نه اما لعنتم نه فقط داد ميزنم که چرا باهاتون دوست نشدم تو اين همه مدت و دوستي الان هم ميشه آشنايي دم دوراهي !!! که تا جا داره دلم از اين اشنايي ها پره !!!
اما بازم ميگم سلام چون هر روز با آدم شريف چون شما غنيمته !
و منم که گور به گور نميشم خداي نکرده يه مدت وب نميام يعني ميام کمتر ميام بعد دوباره باهم رفيق ميشم
البته اگه شما به ما فقرا و مفلوکين محلي بگذاريد
جونم براتون بگه از اين پست که
من هم ميگم نميدونم چرا از نوشتهاتون خوشم نيومد
مثل همونطوري که شما از اژادي خوشتون نمياد
دفاع از آزادي (همون آزادي که تو جنگل هست !@$$%) کاملا ارزش هست و خيلي هم کار خوبي هست
اما اختيار يه چيز ديگه است
يکي از بکس همکلاسي ما کلي بحث نيهيليستي راه مينداخت که کميش با در نظر گرفتن موقعيت اچتماعي و سنش طبيعي بود اما گير دادنش نبود
يه بار يکي از بکس خواننده که دي جي هم بود داشت تمرين آواز ميکرد سر کلاس
البت کلاس تاريخ معاصر بود و اوصلا ما اين کلاس در پيت رو جيم ميزديم و ميرفتم تو کلاس بغلي واسه شطرنج بعضي ها هم پاسور بازي و منم که مرور درسا
اون رفيقمون که بحث ميکرد کلي اون روز خاص به من گيرداد و در همين بحث گير ها بود که اون يکي رفيق خواننده خواند
" ببين من آخرين برگ درختم
درخت زخمي از تيغ زمستون
منو راحت کن از تنهاي من
منو پاکيزه کن با غسل بارون "
که تمرينش بود
خلاصه اون پسره کلي فکر کرد
و گفت ايول خيلي باحال بود
منم ميخواستم بگم
"اختيار آن به که باشد دست يار "
اما منصرف شدم
چون اون با شعر ايرج جنتي عطايي تاثيري گرفته بود که صد سال با شعر آغاسي نگرفته بود
حالا شايد بگيد چرا اينقدر فک زدم
شايد بگم به خاطر اينکه گفته باشم يکمي زيادي مطلبو پيچونديد
خدانگهدارتون باشه
اميدوارم موفق باشيد