در دنيا ميپنداشتيد كه آخرت هم به دنبال دنيا و متشكلّ به شأني از شؤون دنياست؛ وصيّت كرديد جناب آقاي فلان مقبر? مرا آئينه كاري كند و سنگ مرمر قيمتي بر روي قبر نهد، و فرش و اثاث مقبره را آبرومندانه تهيّه كند، دو گلدان هم پيوسته روي قبر بگذارد، يك دست مبل ممتاز هم گرداگرد آن بچيند، يك دسته گل تازه هم هر شب جمعه نثار قبر من بنمايد.
اينها بدرد نميخورد؛ اينها زينتهاي عالم غرور است نه عالم ملكوت. مرده بسوي ملكوت ميرود؛ چيزي بايد براي او هديّه كرد كه بكار او آيد.
فرزندان صالح العمل، صدق? جاريه، علمي كه از خود باقي گذارده و مردم از او بهرمند ميشوند، انفاق به فقرا و مستمندان، دستگيري از بيچارگان، تربيت و رسيدگي به يتيمان، نشر علم و تقوي در ميان جامع? مردم، اقام? نماز و قرائت و تدبّر قرآن و طلب غفران براي او مفيد است.
و اين زينتها علاوه بر آنكه فائده ندارد، براي او ضرر هم دارد. دسته گل بردن براي مرده و نثار قبر او نمودن بدعت و حرام است. زينت كردن قبور بدين أشكال مذكور، حرام يا حدّاقلّ مكروه است به كراهت شديده؛ و اينها مرده را رنج ميدهد. اين تجمّلاتِ مقبرهها بدين كيفيّت خلاف دستور اسلام است.
ولي ما چون در دنيا هستيم خيال ميكنيم شؤون آخرت هم همانند شؤون دنياست؛ و اين غلط است.
ميگويد: مرا در مقبره دفن كنيد، من از زمين بدون سقف ميترسم! خيال ميكند آنجا هم مثل اينجاست كه اگر او را در اطاق سقفدار دفن كنند، محفوظ است؛ امّا اگر او را روي زمين هموار به خاك بسپارند باران و برف او را آزار ميدهد و حركت مردم بر روي مزار او، او را آزرده ميكند.
زهي جهالت! روح را فرشتگان به عالم برزخ بردند و بدن در ميان قبر خوراك ماران و موران شد. تمام افراد بشر را اين جهالت از پا در آورده، و قرآن كريم فرياد كرده است: وَ ضَلَّ عَنكُم مَّا كُنتُمْ تَزْعُمُونَ؛ آن خيالات و أوهام شما نابود شد و در تيه ضلال به خاك عدم كشيده شد.
آري، منزل آخرت هم سقف ميخواهد، فرش ميخواهد، آئينه و گل ميخواهد؛ ولي سقفش سپر آتش است و آن اجتناب از محرّمات است، فرشش استقرار در محلّ امن است و آن تقوي است، آئينهاش صفاي باطن است تا جلوهگاه اسماء و صفات خدا گردد، گلش نسيم معطّر رحمت از جانب بهشت است و آن تجلّي به جمال الهي است.