دلم گرفته چگونه تورا صدا نکنم
غريب و غمزده باشم رضا رضا نکنم
غريب و غمزده باشم ميان صحن و سرا
دلم کبوتر پر بسته را رها نکنم
شکسته هاي دلم را چگونه همسايه
روانه حرم و گنبد شما نکنم
به شکوه با گله گفتم: نگاه کن! گفتي...
به زائر حرمم ميشود نگاه نکنم؟!
دلم که نذر ضريح تو بود آوردم
به نذر خويش مگر ميشود ادا نکنم؟