سلام مدير بسيار عزيزم
علت تأخيرم اين بود كه چند شبه اصلاً موفق نميشم وارد وبلاگت بشم تازه به زور كه وارد مي شدم قسمت نظرات رام نمي دادن. حتماً بهتر بوده اصلاً نظري نميدادم. بگذريم انقدر دير شد كه يادم رفت چي مي خواستم بگم. اول تشكر از اومدن و پيام گذاشتنت.
در باره اين كه معياري براي عشق نيست بايد بگم عشق حقيقي و مجازي هر كدوم نشونه هايي داره كه بعداً يه روز در باره اش مي نويسم. در مورد اين كه راه معرفت نفس آسون تره بايد بگم همه راهها در نهايت به عشق و به دنبال اون تسليم ختم ميشه. اصلاً خود عشق آگاهي بخشه و موجب شناخت خود و در نتيجه خداوند ميشه. عاشق معشوقو مي شناسه چون در وجود خودشه. و كساني كه از راه تفكر پيش ميرن زماني تفكرشون متعالي ميشه كه همراه با عشق باشه. ديدي كه علم و عقل و عمل بدون عشق چه مصيبت هايي به بار مياره. شمشيريه به دست زنگي مست. مثل معروفي هست كه ميگه همه راهها به رم ختم ميشه. منم با بررسي اديان و مذاهب پي بردم كه همه راهها به عشق ختم ميشه. چون تسليم در برابر خداوند كه اساس و نهايت تمام مذاهب و مكاتبه در اثر عشق ميسره . اگر عشق نباشه تسليم كار شاقي ميشه اونجاست كه وارد ترس و به زور تسليم شدن و بيراهه رفتن و رياضت و خيلي كارهاي بي خودي ديگه ميشه. وقت تنگه . هر شب مثل شب آخره گر مرد رهي خطر بايد كرد.
در مورد مطلب جديدت بايد بگم روش نوشتنت دل نشين تر و راحت تر شده و خوب مي نويسي. در مورد آخوند هاي يهودي هم كه انقدر چندش آورند و با چاه نمائي هاشون تمام دنيارو به هم ريختن بايد فقط عبرت بگيريم و با اونا مسابقه نديم و به اين عبارت زيبا توجه كنيم كه ميگه ادب از كه آموختي از بي ادبان.
بازم بهت سر مي زنم. اگه همت كنم يه مطلب تازه تا شنبه مي نويسم. منتظرتم. خدا حافظ... لبخند...