به نام حضرت دوستاي کرمت ياور و يار همهره سپري سوي تو کار همهتکيه گه عالم و آدم توييراه نجات همه از غم توييروي بدرگاه تو دارد وجوداي تو فروغ همه غيب و شهودهر که فقير در جانان نشدواي بر او واي که او جان نشدهر که تو را داشت به جايي رسيداز غم عشقت به نوايي رسيدهر که کند عرجه عشق تو نوشنغمه فرمان تو گيرد بگوشهر که تو را با دل و جانش شناختهستي خود در ره عشق تو باختآن که تو اش نر دلي سر به سرجز تو ندارد به دو عالم نظرآنکه به درگاه تو دارد نيازديده بجاي دگرش نيست بازآن که گرفته است حجاب از ميانجز تو نبيند به دو عالم عيانآن که در اين را بحق سالک استيکسره بر هر دو جهان مالک استآن که شود خاک سر کوي يارجز غم جانان ديگرش نيست کارآن که چو مجنون غم جانانه داشتاز مي ليلي به پيمانه داشت
************
شدم نفر 11011 که سايت معنوي شما امروز ديدن کردمدر پناه حضرت دوست