سلام.حرفاتون درست ،در مورده مطلبي كه تو كامنت گذاشتيد بايد بگم كه ،اومديم و 40 نفر بلكم بيشتر شديم.خوب برادر من،طبعا تو اين مدت با يكي دونفر خيلي صميميتر از بقيه ميشيم و همين ها باعث ميشن كلي به خدا نزديك تر بشيم،اما تا كي ما ميتونيم با هم باشيم؟!دانشگاه،ازدواج،بچه،گرفتاريهاي زندگي،و خدايناكرده مرگ!!!همه اينا يه جورايي با عث جداييمون ميشه واز اونجاييكه ما بهم عادت كرديم و حس ميكرديم با وجود هم به خدا نزديكتر بوديم.حالا ديكه اون احساس رو نداريم چون شوك بزرگي بهمون وارد شده.اينكه با هم باشيم و براي هم دعا كنيم 100در صد درست اما اينكه گزارشامونو به هم بگيم و ياد اور بشيم !!!!!!!!!!!!،اگه يه روز رابطمون قطع شد ،از اونجاييكه وابسته به هم بوديم .خيلي احساس تنهايي ميكنيم و در نتيجه باعث ميشه فكر كنيم :اون كه رفت ديگه مثل اون رفيق گيرم نمياد پس ولش كن....
داداش من،وقتي ادم به خداي خودش ايمان قلبي داشته باشه و مطمئن باشه كه خيرشو ميخواد اول خودشو دست خدا ميده بعدم دفتر رو هرشب با اقاش امام زمانش مرور ميكنه يعني اينكه با اقا در ميون ميزاره.و هر جايي گير كرد به خدا ميگه من موندم خودت بلندم كن...
در كل مطالب مفيدي بود.موفق باشيد.
بدرود و خدانگهدار