سلام محمد علي عزيز . حالتون چطور است ؟
هم مطلبتون را خواندم هم كامنت در مورد دفتر . خيلي دلم ميخواست بگم اينها حرفهاي دل من است . اما نه حرفهاي الان ، بلكه چند سال پيش . آن زماني كه براي خودم دفتري داشتم و از تنهايي به آن پناه برده و با محبوبم مناجات ميكردم . خودم مسائلي را با فطرتم قبول داشتم كه با فشارهاي ديگران مبني بر تركش داشتم خرد ميشدم . مثل اين بود كه لاي دوتا منگنه گير كرده باشم . جامعه مردم مدرسه همكلاسيها معلمها انگار زمين و زمان بر عكس فطرتم بود . اين وسط تنها يك دوستي كه برادرمه و از هرچي برادر خوني است بيشتر دوستش دارم گاهي اوقات ميامد و از كسي برايم صحبت ميكرد كه نديده عاشقش شده بودم و محبوب به اونشان داد كه دارم از شدت ضعف روحي و كمبود معنويت و فشار ميميرم..... ببخشيد من چرا سفره دلمو باز كردم .... ميخواهم بگويم اندكي صبر سحر نزديك است . با ثابت قدمي خدا دست انسان را ميگيره و از ناراحتيها نجاتش ميدهد .و تواصوا بلحق و تواصوا بالصبر . اگر ادامه آن آيه استرجاع را هم مينوشتيد خوب بود . بعد از انالله و انا اليه... فرموده اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئك هم المهتدون . خدا بر اين افراد صلوات و مهرباني خاصش را ميفرستد . صلوات آرامش و سكينه اي از طرف خداست .
در مورد دفتر ! محاسبه و مراقبه واقعا عالي و كارسازه همونطور كه شما فرموديد . اما بايد يه معلمي باشد كه به آن نوشته ها نمره بدهد مگه نه ؟
انشالله اميد به ظهور حضرت ما را وادار به تزكيه نفس كامل بكند .
موفق باشيد .