با عرض سلام خدمت برادر عزيزم .
از اين كه دير اومدم جواب بدم .پوزش ميخوام . هنوز درگير مهمونام هستم .راستشو بخواهيد يك ساعته دارم به اين نوحه خوني روي وبلاگتون گوش ميدم .نميدونم چرا اين نوحه منو ميبره پشت نرده هاي قبرستان بقيع .نميدونيد چقدر دلتنگ مدينه هستم .
حالا ميفهمم چرا هر كس ميره حج و بر ميگرده & به محض اينكه تو تلويزيون تصاوير اونجا رو مي بينه گريه اش ميگيره .
راستي گريه زياد ديدم اونجا و هر بار واقعا اسمتون مي اومد جلو چشمم .
يكي ديگه از دوستان هم خواسته بود هر چي ستون تو مسجدالنبي ديدم يادش كنم .روز دوم پيش خودم گفتم عجب زرنگ بوده اين دوست عزيزم .چون تو مسجدالنبي اينقدر ستون بود كه با ديدن هر كدومش هم يادش مي افتادم هم خنده ام ميگرفت از زرنگيش .
راستش هنوز باورم نشده كه من به اين سفر رفتم . فكر ميكنم خواب بودم و اين رو ياي شيرين رو ديدم .
اميد كه قسمت همه بشه .قسمت منم دو باره بشه .