سلام اخوي. مثل اينكه سرت بدجور شلوغه (به حمدالله). زيبا نوشتي هم اين مطلب رو هم مطلب قبلي رو. درست گفتي يادمه محرم پارسال بود ... تو دانشگاه يه روز قاتي كرده بودم و تسبيح برداشته بودم و يه گوشه كلاس نشسته بودم و اين ذكر رو ميگفتم : يا ليتنا كنا معك ... واقعا ديوونه شده بودم بعد تسبيح از حركت باز موند ... من داشتم چي ميگفتم ... يه لحظه اگه خودمو ميذاشتم تو اون حال و هوا هرگز همچين جسارتي نميكردم ... وسعي كردم تا حالا هم كه هرگز همچين جسارتي نكنم.
راستي در مورد اون كامنت (پيام) كه اون اخوي برا شما نوشته بود من با شما هم عقيده هستم كه همه گنه كاريم ولي دوستمون از افشا نكردن رازهاي درون بد متوجه شدن ... من و شما هيچوقت نگفتيم كه ما فلان كار رو كرديم بله مييم گنه كاريم و اين (تف به ريا ) ريا و تملق نيست.
و من الله التوفيق ...
يا علي مدد ...