السلام عليک يا ابا عبد الحسين فرصت دهيد گريه كند بيصدا، فراتبا تشنگان بگويد از آن ماجرا، فراتگيرم فرات بگذرد از خاك كربلاباور مكن كه بگذرد از كربلا، فراتبا چشم اهل راز نگاهي اگر كنيددر بر گرفته مويهكنان مشك را فراتچشم فرات در ره او اشك بود و اشكزان گونه اشكها كه مرا هست با فراتحالي به داغ تازهي خود گريه ميكنيتا ميرسي به مرقد عباس، يا فراتاز بس كه تير بود و سنان بود و نيزه بودهفتاد حجله بسته شد از خيمه تا فراتاز طفل آب، خجلت بسيار ميكشمآن يوسفم كه ناز خريدار ميكشم