اي دل خسته ، گرت عقده عالم به گلوست
داستان تو و غم ، صحبت سنگ است و سبوست
آستان بوس حرم باش و بپرس از در دوست
((اين حسين کيست که عالم همه ديوانه اوست ))
((اين چه شمعي است که جانها همه پروانه اوست))
دل هر کس که حسيني است ز خود بي خبر است
کشته عشق حسين ، از همه کس زنده تر است
بس که آن جلوه توحيد ، مرا در نظر است
((هر کجا مي نگرم ، نور رخش جلوه گرست ))
((هر کجا مي گذرم ، جلوه مستانه اوست ))
هر خدا جوي ، تمسک به ولايش دارد
هر گرفتار غمي ، سر به هوايش دارد
هر سري آروزي بوسه به پايش دارد
((هر دلي ميل سوي کرب وبلايش دارد ))
((ما ندانيم ، چه سريست که در خانه اوست ))