زينب جان! مىخواهم نالههاى شبانهات را در كوچه پس كوچههاى
غربتشام بيابم، مىخواهم سينهى شبهاى بىكسى را بشكافم و در
گوشهاى از چشمان خونبار شقايق منزل كنم و به ياد تشنگى نرگسان
عاشق، برگهاى نرگسى را سيراب كنم و چهرهى سيلى خورده و پاهاى
تاول زدهى نيلوفرى را مرحم باشم .