هوا کبود شد، اين ابتداي باران استدلا دوباره شب دلگشاي باران استنگاه تا خلاء وهم ميکشاندمانمرا به کوچه ببر، اين صداي باران استاگرچه سينه من شوره زار تنهايي استولي نگاه ترم آشناي باران استدلم گرفته از اين سقفهاي بي روزنکه عشق رهگذر کوچههاي باران استبيا دوباره نگيريم چتر فاصله راکه روي شانهي گل، جاي پاي باران استنزول آب حضور دوباره برگ استدوام باغچه در هايهاي باران است.