• وبلاگ : وبلاگ ايران اسلام
  • يادداشت : معرفت!
  • نظرات : 8 خصوصي ، 89 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    تو را دلتنگ در دلتنگي شامي غريبانه
    تو را بي‌تاب در بي‌تابي طشت طلا ديدم

    شكستم در قصيده، در غزل،‌اي جان شور و شعر
    تو را وقتي كه در فرياد «ادرك يا اخا» ديدم

    تمام راه را بر نيزه‌ها با پاي سر رفتي
    به غيرت پا به پاي زينب كبري تو را ديدم

    دل و دست از پليدي‌هاي اين دنيا شبي شستم
    كه خونت را حناي دست مشتي بي حيا ديدم

    چنان فواره زد خون تو تا منظومه ي شمسي
    كه از خورشيد هم خون رشيدت را فرا ديدم

    مصيبت ماند و حيرت ماند و غربت ماند و عشق تو
    ولا را در بلا جستم، بلا را در ولا ديدم

    تصور از تفكر ماند و خون تو تداوم يافت
    تو را خون خدا، خون خدا، خون خدا ديدم