سلام گرامي
چه نا مرد بودند كه بر صورت زهراي مرضيه سيلي زدند
در گذرگاه زمان خيمه شب بازي دهربا همه تلخي وشيريني خود مي گذردعشقها مي ميرندرنگها رنگ دگر ميگيرندو فقط خاطره هاست كه چه شيرين و چه تلخ دست نخورده به جا مي ماند