مسئله خروج از عادت مربوط به حال آدم است ، مربوط به خود شخص است .
اينكه ما بر اساس اينكه در نشئه طبيعت كه عالم تدريج هست و بتدريج داريم رشد مي كنيم و به كمال مي رسيم و اساس عالم طبيعت بر تدريج است نه بر دفعي ، به اين معنا كه موجودات بر اساس امتداد زماني رشد مي كنند ، مثل اينكه هسته خرما كاشته مي شود و كم كم به تدريج جوانه مي زند ، ساقه مي گيرد ، شاخه مي كند ، ميوه مي آورد .
خروج از عادت در امور روزمرگي هم براي ما پيش مي آيد بعد وقتي كه عادت كرديم ديگر آن لذت را نداريم .
آنهايي كه انسانهاي الهي هستند مي بينند كه دم به دم عالم مدل جديد هست كه "جلوه كند نگار من تازه به تازه نو به نو" اصلاً اين طبع انسان است ، انسان يك چيز كهنه مندرس پير شده را نمي پسندد .
حتي در روايات دارند كه براي اينكه بهشتيها با بهشت خو بكنند هر هفته مدل بهشت را عوض مي كنند .
سلامممنون ميشم در باره اين پستم نظرتان را بدانمعلي نگهدارتان يا حق[گل][گل][گل][گل][گل]
به نام حق
سلام به شما ...............هشتم شوال سال هزار و سيصد چهل و چهار هجري بود که حادثۀ تلخ و اسفبار در آن روز سياه واقع شد.. حادثه اي که تا بحال پس از گذشت بيش از هشتاد سال ياد آن از قلب ها و سينه هاي شيعيان و محبين اهل بيت عليهم السلام هنوز فراموش نشده و خاطرۀ تلخ آن روز سياه هنوز در ذهن ها نقش بسته و قصۀ آن را نسلي به نسل ديگر مي گويد و ياد آن را در ذهن خود زنده نگه ميدارند..
آن روز تلخ و سياه مراقد ائمۀ بقيع عليهم السلام مورد هجوم وهابي هاي کافر ناصبي وتروريستِ وحشي قرار گرفت!! آن پليدان از خدا بي خبر آناني که صفت خباثت و ددمنشي را از عمر عليه لعائن الله به ارث برده اند، آناني که خدا و دين خدا را نشناخته اند تا ارزشي براي فرستاده هاي خدا قائل باشند، آنان در آن روز، هشتم شوال باري ديگر قلب پيامبر را آزردند و مسلمين را عزادار نمودند، آن حادثۀ دردناک را بوجود آوردند و شيعيان را در اين مصيبت عظمي در غمي جديد سوزاندند..بيش از هشتاد سال است که اين بهشت را به ويرانه اي تبديل کرده اند.. همان بهشتي که بدن شريف چهار امام معصوم مارا در قلب خود جاي داده است .. و چه بسا بدن پاک و مطهر مادر مظلومۀ آنان، دخت پيامبر، فاطمۀ زهرا سلام الله عليها را نيز در برداشته باشد.................... ممنون که به وبم سر زديد موفق باشيد و هميشه دوستدار اهل بيت عليهم السلام
سر انگشتان تنهايي
من از سر شاخه هاي باغ باران
خورده پاييز مي آيم
و از موسيقي آرام و گنگ و ساعتي محزون
که در تکرار ياس آلود صبح و شام
مدار بسته ادراک خود را گرم مي پويد
و از دشتي ترين لحن دو تار زخمي مردي
که خون گرم احساس لطيفش
از سر انگشتان تنهايي
به روي پرده هاي تا مي ريزد
چو ناقوس از فراز بام تنهايي
براي خويش مي نالم
و در پس کوچه هاي خاکي و تفتيده حسرت
به دنبال دلي مي گردم از جنس صداقت سبز
سلام
خوبين؟
بسيار زيبا بود
منم يه شعر به اسم تصادف نوشتم
دوست دارم نظر شما رو در مورد اين شعر بدونم
موفق باشين
يا حق
هو الله العظيم و رب الکريم
سلام:
وبلاگي زيبا بامطالب عالي و مفيد و ارزنده جذاب و قابل تمجيد داريد.خوشحال مي شوم تبادل لينک داشته باشيم.
ليله القدر با فرهنگ عاشورا قدوم مبارک شما را گرامي مي دارد.
انشاالله زائر کربلاي معلي باشيد.
شهدا و اسراي کربلاي معلي شفيع تان باد.
تا ديدار ديگر خدا نگهدار
[گل][گل][گل]
متن قابل استفاده اي بود با اينكه موضوع مطرح شده زياد عنوان مي شود اما مطالب جديدي نوشته بوديد .
به نام خدا
سلام.
اولا: داستاني را كه نوشته ام، نبايد براي امثال شما نامانوس باشد!
ثانيا: حضرت استاد بنيسي، صاحب كتاب گنجينه ي لولو و مرجان، كسي بود كه 500 جلد كتاب نوشت و بزرگان علما و عرفا هم قبولش داشتند و هم دوستش.
ثالثا: ايشان اين ماجرا را كتاب منتخب التواريخ و آن از كتاب لئالي الاخبار نقل كرده است.
التماس دعا!
خدا نگهدار.
در مرود مطلب اين دفعه تون هم :تا حدودي با فرمايشتون موافقم اما اين شايد دليل تام نباشه و يك سري دلايل ديگري هم باشه در كنار اين دليل شما!
مثلا اينكه:مردم اون زمان از نظر فكري اونقده رشد نكرده بودند كه از اين مسايل سر دربيارند و يا درخواست كنند!همون جور كه وقتي امام علي (ع) فرمود:سلوني قبل ان تفقدوني...بلند شدند و با استهزا گفتند:اگه راست ميگي بگو چند تا مو توي سرم هست!
شرمنده اگه يه كم دير ميام!
تقصير من نبود.هربار كه ميومدم براتون نظر بذارم بخش كامنتاتون عمل نمي كرد نمي دونم چرا!
در مورد متن قبليتون بگم:واقعا همين جوره !اگه ما و بقيه ي مردم كه هي مدام آخراي ماه رمضون دنبال هلال شوال مي گردن تا رويتش كنند ،اگه همين جور مشتاقانه دنبال رويت هلال يوسف فاطمه مي گشتند شايد الان ديگه در حضورش بوديم.....
راستي حديثي كه توي وب ميثم نوشته بوديد.
شايد باور نكنيد مدتها دنبال اين حديث بودم. عجب حديث زيبايي است. خدا به شما خير دهد كه آدرس آن را هم نوشتيد. بيش از هر چيز از اين حديث شما لذت بردم.
حديث (( انا صاحب النشور و . . . )) را عرض مي كنم.
بوسه بر دستان پر لطف و مهرتان بود.
يا علي
با سلام:
دوست من مطلب بسيار مفيد و جالبي نوشتيد. خيلي استفاده كردم.
موفق و مويد باشيد.
امروز براي چندمين بار سر زدم اما متاسفانه موفق نمي شدم نظر بدم.
قسمت نظرات باز نمي شد.
من هميشه مطالب شما را مي خوانم اما چون قسمت نظرات باز نمي شه توفيق ندارم نظر بدم. نمي دانم اشكال از من است يا از قالب وب.
به هر حالت پس از 20 دقيقه تحمل باز شد.
خدا خيرتان بدهد مطالب خوبي مي نويسيد. در پناه مولا باشيد.
الان ديگه نااميد شدم. يعني واقعا شما بعد از اين همه شناخت كه از من پيدا كردين فكر مي كنين در برابر فشار مشكلات زندگي تسليم شدم؟؟؟
آخه اين زندگي خودش چيه كه مشكلاتش بخواد چي باشه؟
اصلا كدوم مشكلات؟ كدوم فشار؟
اصلا نميدونم چه فكري كردين.
فقط خيلي برام عجيب بود!!!!!!!!! طوري نيست!
العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء . علم واقعي همين است وديگر هر چه هست اطلاعات ودانش است نه علم مطلب تان خيلي جالب وقشنگ بود واستفاده بردم موفق با شيد خداي شما وامثال شما را فزوني بخشد