• وبلاگ : وبلاگ ايران اسلام
  • يادداشت : خواهي نشوي رسوا...!!
  • نظرات : 54 خصوصي ، 112 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + خودم 

    خوب باشه منتظر ميمونم

    ميگم ديگه ماروكمرنگتراز جماعت دوستات ميبيني.

    پاسخ

    سلام. سوغاتي كو؟؟؟ اول سوغاتي بعد بقيه حرفها!!! حالا ميخواي سريع جواب بگيري؟؟ قرار اين نبود. خيلي وقتها براي پيدا كردن يك جواب بايد چندين سال صبر كرد. ميخواستم توي پست بعدي كامل بنويسم اما انگار خيلي عجله داري. راستي حواست هست روي ديوار كي داري يادگاري مينويسي؟؟ پشيمون نشي بعدا بگي تقصير من بودا!!! از الآن دارم بهت ميگم. انسان دو بال داره براي حركت. به قول شما عقل و احساس. انسان تا تزكيه نشه همين عقل و احساس ميتونه بزرگترين دشمن براي ما باشه البته نه عقل و احساس انساني كه خودش رو تحت كنترل داره. شيطان نامرد همچين استدلال عقلاني مياره كه آدم فكر ميكنه خوب قطعا همينه و غير از اين نيست ديگه اما راه غلط ميشه. همينطور احساس كه خطرش بيشتر هم هست. اينها اگه آزاد باشند خيلي خطرناك هستند. معيار هموني بود كه خوندم و فهميدم و نوشتم و دوست دارم بهش عمل كنم. تنها چيزي كه درش اشكالي نيست سنت اهل بيت عليهم السلام هست. عقل حرفي زد مطابقت ميديم با سنت. اگه درست بود مخلصش هم هستيم اگه نبود معلومه عقل نيست كه داره حرف ميزنه چون كل ما حكم به عقل ، حكم به شرع!! احساس هم كه هيچي!! به نظرم بهترين كار اينه كه احساس رو در مسير مثبت به جريان بندازيم چون خيلي آدم رو يك شبه جلو ميبره اما برعكسش هم هستا! يعني اگه مسيرش اشتباه باشه يكشبه آدم رو سرنگون ميكنه. مثالش غليان احساس مثلا در مجالس عزاي اباعبدالله الحسين هست كه همه اونجا تصميم ميگيرند كه خوب بشند و ديگه قول ميدن كه فلان كار رو نكنند اما... خوب حركت رو سريع شروع كرد كه اگه قرار باشه با عقل پيش بره شايد براي اين تصميم ساعتها بحث نياز داشته باشه. اگه ناقص بود بگو... به آقام ميگم آقاجان ما كه جز شما كسي رو نداريم. يك كاري بكن كه دلمون زود به زود براي شما تنگ بشه. يك كاري بكن كه بتونم از كار و زندگي و پول و... دل بكنم و حركت كنم به سمت شما. ميگم يك كاري بكن زود بيام و جمالتون رو زيارت كنم. يك كاري بكن كه وقتي ميرم بيرون دزدها سرمايه هام رو زود ازم ندزدند. ميدوني هر دفعه ميرم ميشينم با آقا محاسبه ميكنم. دفعه قبل چقدر آقا بهم داد و اين دفعه كه من اومدم چقدرش رو سالم برگردوندم. خيلي وقتها هيچي ندارم. همش رو ازم دزديدند و خجالت ميكشم كه برگردم اما ياد حرفشون ميفتم كه ميفرمودند در هيچ حالتي به ما پشت نكنيد كه اثر منفيش خيلي بيشتره. بهم اميد ميده... اصلا چرا اينها رو دارم براي تو ميگم؟؟؟ يا علي