سلام. میخواستم ادامه بحث رو پیگیری کنم اما ابراز محبت دوستان تصمیم رو عوض کرد. میخوام مطلب رو جور دیگه ای بنویسم. یک سفر مشهد رفتم و ظهر روز نیمه شعبان بعد از نماز ظهر و عصر در صحن انقلاب روبروی گنبد آقا علیه السلام به نیابت از همه دوستان یک زیارت جامعه کبیره خوندم و وقتی برگشتم دیدم دوستان من رو مورد لطف قرار دادند. خیلی خجالت کشیدم. خیلی افسوس خوردم و تصمیم گرفتم اینطور براتون بنویسم. (حوصله کنید این متن رو تا آخر بخونید)
من و شما وقتی میبینیم کسی برامون دعا میکنه ، احساس میکنیم براش مهم هستیم که به فکر ما بوده. تصمیم میگیریم یک جوری جبران کنیم، با یک دعای متقابل ، یک نماز متقابل یا لااقل یک تشکر زبونی! این کار رو بر خودمون وظیفه میدونیم. نه وظیفه شرعی یا اجتماعی یا... بلکه یک وظیفه انسانی یا بهتره بگم وجدانی. نمیخواهیم زیر دین کسی باشیم.
حالا بیایید به این موضوع از یک دید دیگه نگاه کنیم. من و شما بهتر به وظایفمون آشناییم یا امام عصر روحی فداه؟ ما بهتر هوای دوستانمون رو داریم یا امام زمان عج؟ گرفتید چی میخوام بگم؟؟
این داستان رو از کتاب آثار دعا برای فرج امام زمان (عج) نوشته آقای هاشمی نژاد (البته کمی کاملتر) براتون نقل میکنم تا بعدش باهم صحبت کنیم:در زمان متوکل شخصی به نام عبدالرحمن در اصفهان ساکن بود که به مکتب شیعه گرویده بود. از او سئوال میکنند که چرا به امامت امام هادی علیه السلام معتقد شدی؟ میگوید: "من مردی فقیر بودم ولی زبان و جرأت زیادی داشتم. در یکی از سالها اهل اصفهان من را از شهر بیرون کردند. با جمعی از دوستانم برای شکایت به دربار متوکل رفتیم. در دربار او بودیم دستور داد که علی بن محمد بن الرضا علیه السلام را حاضر کنند. از یکی از حاضران پرسیدم این مرد کیست که دستور احضارش داده شد؟ گفت: او مردی علوی است و رافضیان معتقد به امامتش هستند. فکر میکنم متوکل او را برای کشتن حاضر میکند. با خود گفتم از اینجا نمیروم تا این مرد را ببینم. سپس میگوید: آن حضرت سوار بر اسب آمد و مردم از چپ و راست در راه او ایستاده بودند و او را نگاه میکردند. هنگامی که او را دیدم محبتش در دلم جا گرفت. شروع کردم در دلم برای اودعا کردن که خدا شر متوکل را از او دفع کند. او در بین مردم پیش میآمد و به یال اسبش چشم دوخته بود و به اطراف نگاه نمیکرد و من در دلم دعایم را تکرار میکردم. هنگامی که به کنارم رسید، صورتش را به سویم برگرداند و فرمود: "عبدالرحمن برای ما دعا میکنی! خدا دعایت را مستجاب کند و عمرت را طولانی و مال و فرزندانت را زیاد سازد" از هیبت او به خود لرزیدم و در میان رفقایم رفتم. دوستانم سئوال کردند که چه شده؟ گفتم خیر است و به هیچ کس نگفتم. به اصفهان برگشتم و خدا به برکت دعای آن حضرت مالم را زیاد نمود و امروز هفتاد و چند سال از عمرم میگذرد. من به امامت آن بزرگوار قائلم که آنچه در دلم بود دانست و خداوند دعایش را دربارهام مستجاب کرد." (خرائج باب هادی عشر در معجزات امام هادی علیه السلام)
خوب حالا منظورم رو متوجه شدید؟ چه دعایی برای امام زمان علیه السلام بهتر از دعا برای تعجیل فرج است؟ چقدر ما به این کار مداومت داریم؟ مگه میشه آقا کارهای محبینشون رو بی جواب بگذارند؟ باور کنیم زیاد سخت نیست. مگه میشه یک عمر هر روز صبح برای سلامتی امام زمان علیه السلام صدقه بدیم ، هر شب موقع خواب برای سلامتی و تعجیل در فرجشون دو رکعت نماز بخونیم (مگه بیشتر از دو دقیقه وقت میگیره؟) ، هر وقت حال دعا بهمون دست داد برای تعجیلشون دعا کنیم، بعد آقا ما رو رها کنند؟ میشه ما هر شب موقع خواب 14 تا صلوات برای تعجیل فرجشون بفرستیم و ایشون بی تفاوت باشند؟ این تنبلی از ماست! این ماییم که توی هیاهوی دنیای اطرافمون با کلی ادعا گم میشیم و میشیم مثل بقیه! تازه ما با این ادعاها دل آقا رو خون میکنیم. اگه غریبه آدم رو آزار بده خوب غریبه است اما ما که ادعا داریم نیمه شعبانها منتظریم ، ماییکه ادعا داریم اگه با کارهامون آقا رو آزار بدیم تحملش سخت تره! من از بیگانگان دیگر ننالم!!!!! تا حالا با هم قرارهای خوبی گذاشتیم. بیایید از همین امروز شروع کنیم. یک صدقه در آغاز روز و دو رکعت نماز در آخر شب. اگه یک دعا آقا برامون بکنه برای دنیا و آخرتمون بسه. شروع کنیم و تأثیرش رو توی زندگیهامون ببینیم. اگه حاضرید یک یا علی بگید. یا علی!
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره و شیعته