- الو! سلام - سلام - یه سئوال دارم. تو چیزی راجع به عرفانِ.... شنیدی؟ - نه! نمیخوامم بشنوم! عرفان یکی بیشتر نیست و اون هم عرفان شیعی هست. غیر از این هم نمیخوام بشنوم. - آخه ببین اینها یک حلقه دارند که از همه جا با آدم ارتباط برقرار میکنن، من رفتم توی حلقه دیدم پام داره مور مور میشه، نبضم هم شروع کرد به زدن!! - خب من نرفتم توی حلقه و الان نبضم میزنه. این حرفها چیه؟ همهی اینها بازار درست کردنه. - آخه با جن هم ارتباط دارند. میگن روحهای سرگردان در کالبد انسان نفوذ میکنه و این باعث ناراحتی روحی و فکر میشه، میتونن اینها رو درمان کنند. - طبیب ما یکی بیشتر نیست. هرکسی هم این کارها رو بکنه به حکم اسلام فعل حرام انجام میده - خب میگن اسلام رو سخت کردند. اسلام خیلی راحتتر هست مثلا میگن لازم نیست برای نماز وضو داشته باشی یا زنها حجاب داشته باشند. باید با توجه رو به خدا بایستی و نماز بخونی همین! - چه جالب! بعد مسلمون هم هستند؟ - آره! تمام حرفهاشون رو از قرآن میارن. میگن که برای ارتباط با خدا واسطه لازم نیست. - حتما قرآن چاپ خودشون. اگه رابطه لازم نیست پس چطور خودشون رو واسطه قرار میدن؟ تمام اینهاآخرش معلوم میشه که دنبال چی هستند. اینها رو ول کن - آخه میترسم این اجنه و روحهایی که در اختیارشون هست من رو اذیت کنند - تو حالت خوبه؟ بهشون زنگ بزن بگو فلانی میگه بر خودتون و پدر و مادرتون لعنت. امشب مننشستم تا تمام اجنه و موکل هاشون رو بفرستن سراغم. - جدی بگم؟ - آره بگو - باشه من بهت زنگ میزنم. 5دقیقه بعد - الو سلام - سلام - گفتن اسمت رو بگو و یک ساعت تعیین کن که در حلقه قرار بگیری - اسمم رو که میدونی. ساعت 10 منتظرم - باشه فقط باید چشمات رو ببندی و دراز بکشی تا وارد حلقه بشی - اوکی من منتظرم ببینم چیکار میتونن بکنن ساعت 10:30 - من خوابم گرفت این مُوَکّلشون رفته احتمالا دختر بازی یادش رفته بیاد سراغ من!! - سئوال کردن که تو مذهبی هستی؟ منم گفتم آره! گفتن آدمهای مذهبی رو مَستر!! باید باهاشون صحبت کنه - مَستر؟ مگه گلدکوئسته؟ حتما زیر مجموعه دارند و پورسانت هم میگیرن!! - آره! هر نفر جدید که به مجموعه اضافه بشه 40،000 تومن میگیرن - خیلی خوبه. من حتما میخوام در حلقه قرار بگیرم امروز با آقای کاظمی تلفنی صحبت کردم که ادعا میکرد از شاگردان آیت الله بهجت(حفظه الله) بوده و امروز هدایت شده و به این عرفان رو آورده... قرار شد یک ملاقاتی با هم داشته باشیم. بقیهی ماجرا رو وقتی اتفاق افتاد براتون تعریف میکنم.
معلوم هست کجا داریم میریم؟ هرکسی هرکاری میکنه اسم اسلام و عرفان رو میذاره روی خودش و اینها رو خراب میکنه. شیعهی علی عرفان سلمانی داره. در روایت داریم که روزی امیرالمؤمنین و سلمان در مسیری میرفتند. شخصی نگاه کرد و دید هر دو حرکت میکنند ولی یک جای پا بیشتر نیست. ماجرا را سئوال کرد و سلمان گفت در مسیر پشت سر امیرالمؤمنین حرکت کردم و پا در جای پای ایشان گذاشتم. شیعه باید اینگونه باشه نه اینکه با هر قدرت کاذبی دل از دست بده و عقل و هوش از دست داده، مرید و شیدای کسانی بشه که از اسلام بویی نبردند. مگر ائمهی ما چنین میکردند؟ حصن حصین ولایت امیرالمؤمنین که خداوند فرمود قلعه و دژ محکم من است رو داریم و بعد وجودمون از ترس شیفتهی دیگری میشه؟ هر شیعهای هر لحظه که این دو خطکشِ قرآن و اهل بیت علیهم السلام رو از دست بده و افکار و عقایدی که ارائه میشه رو بدون سنجش اینها گوش بده و بپذیره، خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَه است. یا علی اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.
پ.ن.1: ای ماه بیا که راه را گم کردیم... حتی لب چشمه هم تیمم کردیم! خدایا از فتنههای آخر الزمان به تو پناه میبریم. پ.ن.2: بزرگی میگفت وقتی خودت توانایی حفاظت از چیزی گرانبها نداری چه میکنی؟ اون رو به یک جای مطمئن میسپاری مثلا در صندوق بانک قرارش میدی، آیا از دین و ایمانت گرانبهاتر داری و آیا از اهل بیت علیهم السلام امانت داری بهتر میشناسی؟ پ.ن.3: ایام عزیز است اما کاش این چند سال به جای جشنهای پیروزی انقلاب همزمان با ایام سوگواری اهل بیت علیهم السلام، مراسم بزرگداشت پیروزی انقلاب برپا میشد. پخش آهنگهای آنچنانی از صدا و سیما درست زمانی که کاروان سوگوار درحال بازگشت از شام به سوی کربلا هستند... نمیدونم!! پ.ن.4:مطالب مرتبط: عرفان سلمان گونهی شیعه، چگونه؟: "من هم میتونم سلمان بشم" و نمونهای از عرفان واقعی شیعه: "دستور العمل اخلاقی از بزرگترین معلم اخلاق"