بسم رب المنتظر المهدی ای کاش فدک این همه اسرار نداشتای کاش مـدیــنـه در و دیـــوار نداشت فــریـاد دلِ مـحــسـن زهــرا ایـن استای کاش در سوخته مسمار نداشت
سلام. ما بچه شیعهها که همیشه این شعر رو شنیدیم، میدونیم فدک چیه؟ میتونیم از حق غصب شدهی حضرت زهرا سلام الله علیها در برخورد با مخالفین اهل بیت دفاع کنیم؟ اگه موافق باشید راجع به ماجرای فدک کمی صحبت کنیم.
فدک سرزمین حاصلخیزی بود که در فاصلهی حدود 170 کیلومتری مدینه. درآمد سالیانهای حدود بیست و چهار هزار(بنا به قولی هفتاد هزار) دینار داشت که برای هر کسی میتونست وسوسهانگیز باشه. این سرزمین نزدیک قلعهی خیبر بود و طبق اتفاق نظر مورخین شیعه و سنی بعد از فتح خیبر، یهودیان دچار ترس شدند و این سرزمینها رو به مسلمین بخشیدند تا در امان باشند. بعد از این قضیه آیهی 6 سورهی مبارکه حشر نازل شد که اموالی که بدون جنگ و خونریزی به مسلمانان میرسید رو فیء نامید و اونها رو متعلق به پیامبر(ص) اعلام کرد. وَمَا أَفَاءَاللهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْل وَلاَ رِکَاب وَلَکِنَّ اللهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَی مَنْ یَشَاءُ وَاللهُ عَلَی کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ.و در آیهی بعد هم مصارفش مشخص شد که این اموال در دست پیامبر و اهل بیتش باید باشد جهت کمک به یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان. بعد از نزول آیه 38 سورهی روم "فآتِ ذَا القُربی حَقَّه" جبرئیل نازل شد و فرمود:"فدک را به فاطمه ببخش". در تفاسیری ازاهل سنت، بعد از ذکر این آیه نقل کردند که:" لَما نُزِلَت وَ اتِ ذاالقُربی حَقًهُ دَعَا النًبِی (ص) فاطِمَةَ فَاَعطاها فَدَکَ الکَبِیرَ " هنگامیکه آیه نازل شد ، پیامبر(ص) فاطمه را فرا خواند و فدک را به او بخشید.(احمد ثعلبی در تفسیرالبیان ، جلال الدین سیوطی در جلد چهارم تفسیر خود از ابی سعید خدری ، حاکم ابوالقاسم حسکانی در تاریخ خود ، ابن کثیر در تاریخ خود ، شیخ سلیمان بلخی در باب 39 ینابیع المودة از تفسیر ثعلبی وجمع الفوائدو عیون الاخبار) این قضیه سه سال قبل از رحلت پیامبر(ص) بود و در طی این مدت حضرت زهرا(س) درآمد فدک رو بین فقراء تقسیم میکردند. بعد از رحلت حضرت رسول(ص)، خلیفهی دوم خطاب به خلیفهی اول گفت اگر فدک در دست آنها باشد با تقسیم درآمد بین فقرا، در دلها نفوذ میکنند. این بود که ابوبکر با استناد به حدیث جعلی که به پیامبر نسبت داد " نَحْنُ مَعاشِرَ الَانْبِیاء لا نُورث ما تَرَکْناهُ صَدَقَة" ما پیامبران ارث نمیگذاریم و آنچه از ما باقی میماند صدقه است، به سراغ حضرت صدیقهی طاهره سلام الله علیها اومد و به اسم گرفتن حقوق بیت المال فدک رو مطالبه کرد. حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبهی فدکیهی خودشون این حدیث جعلی رو رد میکنند. انشاءالله در پست بعد، هم استدلال حضرت صدیقهی طاهره سلام الله علیها در رد این روایت و هم استدلال روایی بر اساس روایات خود اهل سنت رو خواهم نوشت..اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.
پ.ن.1: فکر کردم که بیشتر از همه، چی میتونه حضرت زهرا(س) رو خوشحال کنه؟ دیدم تمام سختیهای حضرت برای دفاع از امیرالمؤمنین(ع) بود. باید معرفتمون بالا بره تا بهتر بشه دفاع کرد. اینجاآسمون اول رو نوشتم. در ادامه پیامبر(ص) میفرمایند: سپس به آسمان دوم رفتم. ملائک آنجا نیز درخواستی مثل آسمان اول داشتند. از آنها پرسیدم آیا شما، ما را به حقیقت معرفتمان میشناسید؟ پاسخ دادند: چگونه نشناسیم درحالیکه شما برگزیدگان خدا از میان خلقش و خُزَّانُ عِلْمِهِ وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَىوَ الْحُجَّةُ الْعُظْمَى خزانهداران علمش و ریسمان محکمش و حجت بزرگ او هستید، شما پایگاه و جایگاه و اساس علم و دانشید. فَأَقْرِئْ عَلِیّاً مِنَّا السَّلَام پس سلام ما را به علی برسان. (بحارالانوار جلد40 صفحه56) این مطالب رو برای این جدا جدا مینویسم که به نظر خودم هر عبارتی که در این معرفی وجود بیان شده، یک هفته تفکر لازم داره! اینکه علم اول و آخر نزد پروردگار تعالی هست و خزانهدار این علم اهل بیت علیهم السلام هستند. اینکه ریسمان محکم الهی که باید بهش تمسک جست اهل بیت علیهم السلام هستند و...
پ.ن.2: تا آخر فاطمیه وبلاگ سیاه پوشه. نوای وبلاگ رو هم عوض کردم. پ.ن.3:داغ مادر به تنهایی سخت است، نکند من هم غمی بر غمهایش بیفزایم... پ.ن.4: یادش به خیر پارسال شب شام غریبان فاطمیهاول مهمان صاحب عزا شدم. چه مهربان است امیرالمؤمنین
بسم رب المنتظر المهدی با خون دل نوشتم نزدیک دوست نامهانّی رأیت دَهراً مِنْ هِجرِکَ القیامه
سلام. چه تلخ است نوشتن نامهای از دردهای این جهان فانی به ساکنین آن دیار باقی! از کجا بگویم که نَمی از این یَمِ رنجنامهها باشد؟ من از شما شکایت دارم!! شمایی که همه رفتید و مایی که شاید به اقتضای سِن مجبور به ماندن شدیم تا ببینم آنچه را که نباید میدیدیم. [نا]کسی میگفت دلاوریهای شما، ما را در مسیر تکامل!!! سالیان سال به عقب انداخت و من فهمیدم که این سخن نیست بلکه هذیانهاییست که از قلبهایی مریض خارج میشود که مسیح هم از درمان آنها عاجز است و باشد که عصای موسی آنها را بشکافد. در نبود شما جای همه چیز عوض شده است. مدعیان مذهب پشت سر علی نماز میخوانند و غذا بر سر سفرهی معاویه تناول میکنند. داعیهی محبت علوی دارند و حتی یکبار نامهاش را به مالک ندیدهاند. برای جلب نظر اکثریت جامعه حاضرند تمام اعتقادات را به ارزانی بفروشند تا مشمولِ آن اکثریت شوند غافل از آنکه خداوند در قرآن بارها فرموده: اَکثَرُهُم لا یَعقِلون! و مگر علی اکثریت داشت؟ چه بگویم؟ هنوز هم مادران طلاهای خود را میفروشند اما نه برای کمک به دین و کیان جامعه که برای بستن دهان فرزندانی که برای تجارت تن به ابزار پیشرفتهتری نیازمندند. هنوز هم مردم شبهای جمعه گرد هم جمع میشوند اما نه برای کمیل امیرالمومومنین که برای شب نشینیهایی که میزبان آن حضرت ابلیس است. باور نمیکنید نه؟ در جامعهی بدون شما، افتخار به استخوانهای پوسیدهی نیاکان 2000 ساله که زخم سلطه را بر دوشمان گذاردند اجر و قرب بیشتری دارد تا بازدید از تندیس زندهی مقاومت در یکی از آسایشگاهها. حق دارم که از شما شکایت داشته باشم که یکباره همه با هم ما را تنها گذاشتید. باز هم بگویم؟ در نبود شما این روبهکان بیشههای خالی از شیر، مستانه، عربدهی سرمستی میکشند و بر سر میز تمدن در ظرفهای هیچبار مصرفشان ، چوب حراج به دین زده و آنرا خیرات میکنند. شک ندارم که حتی از تابوتهای شما هم واهمه دارند که نمیدانید چه بلوایی برپا میشود آنگاه که قرار است یکی از گمنامترین شما در گوشهای از حیاط یکی از این دانشگاهها آرام بگیرد. در نبود شما باز هم علی سر در چاه میکند و دل عالم را خون. به برکت شما انرژی هستهای حق مسلم ما میشود اما دفاع از مکتب شیعه و اهل بیت علیهم السلام به صلاح نیست. راستی اگر شما بودید کسی جرأت داشت اینچنین بی باک به پیامبرمان توهین کند؟ در نبود شما حتی آسمان هم درباریدن بر زمین بخل میورزد. زمین برای رویاندن ناز میکند. خواندن پرندگان دیگر صفایی ندارد. چقدر شبیه آخرالزمان شده است این جهان بی شما... و علی همچنان غریب!! بدون شما ندبهخوانان جمعه صبحها هر روز پیرتر میشوند و دیگر کسی به شمعدانیهای باغچهها آب نمیدهد که برای ظهور مولای غریبمان دعا کنند. دیگر کسی جمعه صبحها کوچهها را آب و جارو نمیکند به امیدی...
اعتراف میکنم که به اینجای نوشتهها که رسیدم خجالت کشیدم. عرق شرم بر پیشانیم نشست. پس ما؟؟ با این همه ادعا؟؟ باز هم غریبی؟ دیگر بس است نامه نوشتن... بروم فکری کنم تا شاید... نه بهتر است بگویم تا باشد که دوباره بتوان همان روزهای خوب عاشقی را زنده کرد.اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.
پ.ن.1: ممنونم از تمام دوستانی که برای وبلاگ لطف کردند. مدیر محترم وبلاگ شلمچه امر فرمودند همینجا بنویسم و من هم اطاعت کردم. پ.ن.2:به مناسبت میلاد حضرت زینب سلام الله علیها سال قبل این متن رو نوشتم: میخواهم زینب باشم. پ.ن.3:حتما اگه وقت کردید این شعر زیبا رو از وبلاگ برادر عزیزم شاهد بخونید!مصحلت نیست