کاش من رو هم بازی میدادند. خیلی دلم میخواست منم باهاشون بازی کنم، رفتم جلو و گفتم منم میتونم با شما بازی کنم؟ جواب نه رو که شنیدم معطل نکردم و رفتم! حالا مگه چقدر مهم بود؟ شنیدهبودم دبیرستان خوبیه! میشه من رو هم اینجا ثبت نام کنند؟ جواب نه رو که شنیدم یه بار دیگه هم خواستهام رو تکرار کردم. اما نهی دوم دیگه نموندم. خدا رو شکر که بهترش نصیبم شد. دانشگاه هم گذشت... رسیدیم به سربازی! من ازدواج کردم باید تهران باشم! تازه باید یه جوری هم باشه که بتونم شرکت هم برم!! میشه یه کاری بکنید؟ نه!! چندبار میارزه بگم؟؟ اگه این آقا کارم رو درست نکنه من دیگه کجا میتونم برم؟
فاطمیه تموم شد! این مناسبتها بهانهای هست که خدا به دست ما میده برای بازگشت. امان از غفلتهای ما! (نوای وبلاگ رو گوش کنید) ما هم که نمیریم سراغش خودش میفرسته دنبالمون حالا به هر بهانهای. یکی از دوستام میگفت تو مشهد کار میکنی که اینقدر میری و میای؟ گفتم نه! گفت خانوادهات اونجا هستند؟ گفتم نه! گفت حاجت خاصی داری؟ گفتم جز اینکه میخوام آدم بشم حاجت خاصی ندارم! گفت خب پس چرا اینقدر میری؟ من که دیگه نمیرم!! حتی دیگه در خونهی خدا هم نمیرم. پرسیدم چرا؟ گفت مگه حاجت ما رو نمیدونه؟ وقتی نمیده دیگه برای چی برم؟ اصلا اینقدر من گناه کردم که خدا من رو نمیبخشه چه برسه به اینکه حاجتم رو بده!
مگه نشنیدیم که میفرماید:قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُای پیامبر بگو به بندگانم که زیاده روی کردند در ظلم به نفسشان(گناه) که از رحمت خداوند ناامید نشوند چرا که خدا تمام گناهان را میبخشد و همانا اوست بخشنده و مهربان.(سوره مبارکه زمر آیه53)به فرض اینکه رفتیم در خونهی خدا و خدا گفت نه! اگه رفتیم و خدا از در خونهی خودش ما رو رد کرد، اگه رفتیم و خدا گفت دیگه نمیخوام ببینمت ، ما هم بذاریم و بریم... کجا میخوایم بریم؟ کجا رو داریم بریم؟اِلى مَنْ یَذْهَبُ الْعَبْدُ اِلاّ اِلى مَوْلاهُ وَ اِلى مَنْ یَلْتَجِئُ الْمَخْلوُقُ اِلاّ اِلى خالِقِهِعبد جز به سوی مولایش به کجا میتواند برود و مخلوق جز از خالقش از چه کسی میتواند کمک بگیرد؟(قسمتی از دعای ابوحمزه)آدم میخواد گدایی هم بکنه باید خوب گدایی کنه! خدا هم گدای سمج رو دوست داره. آیا ارزش نداره که چندین و چند بار که حتی تا آخر عمراز خدا بخواهیم و جواب نه بشنویم به این امید که ما رو ببخشه؟؟ چرا طاقت نداریم یک جواب نه بشنویم از خدای مهربون؟ چرا انتظار داریم هرچی گفتیم همون موقع بهمون بدهند؟ چرا نسبت به خدا اینقدر ناامیدانه نگاه میکنیم؟ یه سئوال! اگه یه کسی بیاد در خونهی شما، با یک امیدی بگه من رو فلانی فرستاده سراغ تو، گفته از اینجا دست خالی برنمیگردی و اون "فلانی" برای شما خیلی مهم باشه میشه دست خالی برش گردونید؟
نقل شده: یکى از علمارا در خواب دیدند به او گفتند که: حق تعالى با تو چه کرد؟ گفت: چون مرا قبض روح کردند خطاب رسید که: یا شیخ السوء) اى شیخبدکردار) چنین و چنان کردى؟ ! پس به نحوى خوف و دهشت بر من غلبه کرد که حدوپایان نداشت.عرض کردم که حدیث پیامبرت(ص) اینگونه به من نرسیده است. حق تعالىفرمود: چگونه رسیده؟ گفتم: به من رسیده که: پیغمبر فرمود:جبرئیل به من گفته است که حق - سبحانه و تعالى - مىفرماید من در نزد ظن بنده خود هستم ، به هر نحو که به منگمان بردچنان با او رفتار خواهم کرد و گمان من این بود که: مرا عذاب نخواهى کرد. پس حق تعالى فرمود که: پیغمبر من راست گفته است، و جبرئیل راست گفته، و تونیزراست گفتى، اى ملائکه من! ببرید این را و داخل بهشت کنید(احیاءالعلوم جلد4 صفحه126) اینجاست که میفرمایند گناه ناامیدی به خدا بیشتر از خود گناه است!! خدا امید رو در دلهای ما همیشه زنده نگهداره که بتونیم باز به در خونهاش برگردیم. . اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.
پ.ن.2: خدا رو شاکرم که پیرو اهل بیت علیهم السلام هستم که محبتشون همیشه آدم رو امیدوار میکنه! خدایا این امید رو از ما نگیر. (داریم به ماههای خوب خدا نزدیک میشیم که نوای وبلاگ رو مناجاتی کردم)
سلام. این روزها روزهای بیمادریه! در دو پست قبل ماجرای فدک رو بررسی کردیم. در ماجرای فدک حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها خطبهای ایراد فرمودند که بسیار قابل توجه است. این خطبهی طولانی توسط 92راوی از 25طریق مختلف نقل شده است که میتونید برای دیدن اسناد کامل اینجا رو ببینید. (خوندن کامل این خطبه رو به تمام دوستان پیشنهاد میکنم. من توی این پست که کمی هم طولانی میشه، فقط قسمتهایی رو ذکر میکنم) در این خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها ابتدا بعد از حمد خداوند یک سری از اصول عقاید اسلام را شرح میدهند و سپس گذشتهی اهل سقیفه و پیروانشان را به یادشان میاورند و از برتری امیرالمؤمنین علی علیه السلام و جانشینیشان سخن میگویند:آنگاه شما درحالی که گروهی اندک و فاقد امکانات بیش نبودید، در میان گروهی سپیدچهره و امکاناتاز دست داده و شکم به پشت چسبیده، زبان به کلمه ی اخلاص گشوده، و ندای یکتا پرستیسر دادید.شما در آن روزگاران بر لب پرتگاه دوزخ قرار داشتید و به خاطر فقدانامکانات و اقتدار، به جرعه ای آب برای فردی تشنه، یا لقمه ای غذا برای انسانیگرسنه، و یا شعله ای آتش محتاج بودید.آن روز ها آب نوشیدنی شما گندیده و آلوده بود، و خوراکتان برگ درختان و پوست حیوانات. خوار و ذلیل بودید و مردود و مطرود، و هموارهدر هراس بودید که مبادا دشمنان زورمند، شما را بربایند و هستی و امکانات ناچیزتانرا ببلعند.آری در آن شرایط دهشتناک بود که خدای پرمهر، شما را به برکت محمّد وبه دست توانمند و اندیشه ی تابناک او از آن همه ذلت و حقارت، نجات بخشید. و هرگاه شاخ شیطان نمایان گشت یا اژدهایی از شرکگرایان دهان گشود، پدرم پیامبر، برادرش امیرمؤمنان را در کام آنها افکند، و آنها را به دست توانمند اوسرکوب ساخت. بعد از شرح حال و روز گذشتهی جماعت حاضر، حضرت به وقایع بعد از پیامبر(ص) اشاره مینمایند و میفرمایند:بعد از وفات رسول اسلام(ص) گمراهان به صدا درآمدند و گمنامان فراموش شده قامت برافراشتند و سربلندکردند. نعرههای بیدادگران و باطلگرایان در فضا پیچید و آنان در صحنهی جامعه، بهحرکت و جنب و جوش برخاستند. شیطان سرش را از نهانگاه خویش به درآورد و ندایتانداد، و دریغ و درد که شما را آمادهی پذیرش دعوتش یافت.بعد از این قسمت حضرت صدیقهی طاهره سلام الله علیها سخنان خویش را مستقیم متوجه اول غاصب حق ولایت میکند و میفرماید:شما مرکب خلافت را گرفتید، اما آنقدر درنگ نکردید تا رام گردد و کشیدن مهار آن آسان شود.شما بناگاه آتش فتنهها رابرافروختید و شعلههای آن را دامن زدید و پرشرارهتر ساختید و ندای شیطان اغواگررا پاسخ گفتید و برای خاموش ساختن انوار دین خدا و از میان برداشتن سنتهای انسانساز پیامبرش، همت گماشتید. به ظاهر، سنگ دلسوزی از دین و جامعه را بهسینه زدید، اما در حقیقت برای دمیدن بر کورهی جاهطلبی خود کوشیدید و برای کنارزدن خاندان وحی و رسالت کمین کردید و ما نیز بسان کسی که تیزی شمشیر بر گلو، و نوکنیزه بر دل او نشسته باشد، چارهای جز شکیبایی ندیدیم.و شگفت این است که چنینوانمود میکنید که خدای برای ما از پدرمان میراث قرار نداده و من از پدرم پیامبرارث نمیبرم. آیا به راستی نظام و حکومت و داوری جاهلیت را میخواهید؟ آیا شما این حقایق را نمیدانید؟چرا میدانید! برای شماروشن است که من دختر پیامبرم.هان ای مردم مسلمان! آیا زیبنده است که میراث پدرمبه زور و فریب از من گرفته شود؟ هانای پسر ابی قحافه! آیا در قرآن شریف، آمده است که تو از پدرت میراث بری، اما مننبرم؟ راستی که دروغِ رسوایی آوردهای و بدعتی زشت در دین مینهی!!آیا آگاهانهکتاب پر شکوه خدا را پشت سر افکندهای که میفرماید: "سلیمان از پدرش داوود ارثبرد"و نیز در سرگذشت زکریا، دعای او را ترسیم میکند که : "پروردگارا! ازجانب خویش فرزندی به من ارزانی دار که از من و خاندان یعقوب ارث برد" و نیزمیفرماید: "خویشاوندان در ارث بردن از یکدیگر، از بیگانگان سزاوارترند" با این آیات ارث، آیا شما چنین میپندارید که من از پدرم بهرهای ندارمو از او ارثی نمیبرم؟ و هیچ نسبت و خویشاوندی میان من و او نیست؟!آیا خداآیهای ویژهی شما فرو فرستاد که پدرم را از آن خارج ساخت؟ یا میگویید پیروان دودین از یکدیگر ارث نمیبرند و من و پدرم یک دین و آیین نداریم؟!!یا بر اینپندارید که از پدر و عموزادهام که دروازهی دانش پیامبر است، به عام و خاص قرآنآگاهترید؟اینک که چنین است، این تو و این هم ارث من که بسان مرکبی آماده برایبهرهبرداری است. بر آن بنشین اما بدان که در روز رستاخیز تو را دیدار خواهد کرد وما از حقوق خویش باز خواست خواهیم نمود. در آن روز چه نیکوست که خدا داور باشد، وپیامبرش محمّد دادخواه، و چه جالب وعدهگاهی است رستاخیز، و آنگاه است کهباطلگرایان زیان خواهند دید، اما ندامت به حال شما سودی نخواهد داشت!به هوشباشید که: هر چیزی قرارگاهی دارد و به زودی خواهید دانست چه کسی عذاب خوارکنندهبه سویش خواهد آمد، و کیفر ماندگار، دامانش را خواهد گرفت.
بعد از این سخنان ابوبکر حدیث جعلی ماترکناه صدقه رو مطرح میکنه و باز حضرت پاسخ میدهند و با دلایل قرآنی این حدیث جعلی رو رد میکنند و ابوبکر که چارهای جز سکوت نداره قضاوت رو به عهدهی مردم میگذاره ولی... دومین غاصب ولایت ، خلیفهی دوم، طاغوت زمان که نه! طاغوت اعصار گذشته و حال و آینده... بماند!! مطالعهی مابقی خطبه به عهدهی خودتون! یا علی. اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.
پ.ن.1: فکرش رو بکنید دختر رسول خدا اینجوری با کسی صحبت کنند و وعدهی دیدار کسی رو به قیامت بدهند... واقعا باید سختتر و پست تر از سنگ باشه دلی که با این صحبتها نلرزه! پ.ن.2:برای بررسی کامل حدیث جعلی ابوبکر این مقاله رو ببینید: افسانه حدیث ماترکناه صدقه پ.ن.3:انشاءالله آخر هفته برای عرض تسلیت خدمت امام رئوف ، دعاگو خواهم بود.