قیامت نامهای گوناگونی به خود گرفته است. یوم الحسرة! حسرت بر آنچه که میباید بوده و نیست و آنه باید میکرده و دریغ ورزیده. دریغ بر آنچه که باید میخواسته و تردید برده و دل... همواره دنبال بهانهای برای توجیه... طنین صدای امیرالمؤمنین در گوش میپیچد:لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُه زمین هیچگاه از حجت خدا، خواه آشکار و شناخته شده، خواه پنهان و ترسان خالی نمیماند برای آنکه حجتها و دلائل الهی باطل نشود (نهجالبلاغه حکمت147) و تو آن حجت خدایی که پیامی از الست برایمان داری تا ما را از سیاه چال دنیا برهانی و کشتی نجاتمان گردی... اما افسوس...
تو در میان ما و ما خود را نیز گم کردهایم. دیگر شهرهایمان حتی هنگام میلادت کمتر رنگ و بوی تو را میگیرد... درمعاملهی عشق با تو، تو را بازنده میکنیم که نکند دنیایمان کمی تنگ شود. خدا رحمت کند پدربزرگان را که هر شب جمعه به عشق زر خرید شدن، با کمیل پدرت دلهایشان را آب و جارو میکردند و صبحهای جمعه، جارو به دست کوچهها را آب میپاشیدند. براستی ما نیز از همان نسلیم؟ پس چرا در سال فقط یکروز برایت اختصاص دادهایم و آنهم چون بگذرد...
اما مولای من! هنوز ما نبودیم که طنین آشنائیت را "قالوا بلی" گفتیم. هنوز قدرت بپاخاستن نیافته بودیم که تو را خواسته بودیم... نه! نه! هنوز نخاسته بودیم که تو ما را خواسته بودی و نشان آن همین مدال سوزان است که در سینههامان جا دادی. میدانم که خوب میدانی و اگر غیر این بود توانی برای نگاشتن نمیدادی... اگر لغزیدیم اگر دلت شکستیم، قبل آنکه لذتش بریم از غمی که بردلت گذاردیم سوختیم... به حق مادرت...بیش نمیتوانم بگویم... به حق مادرت این سوز را چونان گسترش ده که خاصیت آتشش جز غمت را در دل مذاب کند و نماند جز کیمیای عشقِ پاکت که همان لحظه، مس دل طلا شده است و این سوختنها امانی باشد برایمان در روز واپسین. ترسمان از آتش نیست... آتش دوزخ کجا و فراق بین ما و شما... اگر عبدی فراری هستیم، سالی یکبار به عشقت، آسمان دلهایمان را چراغان میکنیم... در یوم الحسرة که عمرش در حساب ناید، سالی یکبار به ما سر نخواهی زد؟؟ حاشا به کرمت ای کریم من اولاد الکرام... باز هم عهدی نو از امروز! به امید عنایتت برای وفای به آن. یا علی اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.
پ.ن.1:سَیِّدِی غَیْبَتُکَ نَفَتْ رُقَادِی وَ ضَیَّقَتْ عَلَیَّ مِهَادِی وَ أَسَرَتْ مِنِّی رَاحَةَ فُؤَادِی پ.ن.2: لاف عشق و گله از یار؟ زهی لاف دروغ....عشقبازان چنین، مستحق هجرانند! پ.ن.3: به امید روزی که آرزوی فرج تنها در ابتدای سخنرانیها و متنها و نامههایمان نباشد. پ.ن.4: به جای مولودی یک “سخنرانی” به عنوان نوای وبلاگ قرار دادم در خصوص غربت حضرت. پ.ن.5: متنهای مرتبط: "خدایا دوستت دارم"،"گر کند کودکی از دور نگاه"،"کدام جمعه دعا مستجاب خواهد شد؟"و"با خون دل نوشتم"