تاجری با غلامش برای سفر تجاری سوار کشتی شده بودند. وقتی وسط دریا رسیدند کشتی بر اثر موجها شروع کرد به تکون خوردن. غلام دریا ندیده بود و ترسید و شروع کرد به شیون و بیقراری. هرچی بهش گفتند که کشتی جای امنیه حرف قبول نکرد. حکیمی در کشتی بود. به بازرگان گفت اجازه بده تا غلامت رو آروم کنم. تاجر هم اجازه داد. حکیم دستور داد دست و پای غلام رو بگیرند و به دریا بندازنش! مقداری که غلام در آب دریا بالا و پایین رفت حکیم گفت که غلام رو از آب بگیرند و به کشتی بیارند. غلام وقتی به کشتی بازگشت ، قدر کشتی رو فهمید و آرام و راضی در گوشهای ساکت نشست.
اهل بیت کشتی نجات هستند و در دریای متلاطم دنیا مایهی نجات ما هستند. اگه قدر این نعمت رو ندونیم خدای حکیم ما رو از کشتی رضا و تسلیم به دریای ابتلائات دنیا میندازه. وقتی طعم تلخ غوطه ور شدن در دنیا و جدایی از اهل بیت رو چشیدیم دوباره ما رو به این کشتی بازمیگردونه تا قدر نعمت محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام رو بهتر بدونیم و تکونهای ناشی از امواج و ابتلائات دنیوی ما رو بی قرار نکنه.
حاج آقا دولابی رحمة الله علیه میفرمودند: هیچ ابتلایی چه دنیایی و چه آخرتی به مؤمن نمیرسه الا اینکه ضامنش خداست و خدا جبران میکنه. خداوند فرمود: هرچه دیدی هیچ نگو! من هم هرچه دیدم چیزی نمیگویم. تو در مصائب صابر باش و من هم در بعضی از کوتاهی ها و خطاهایت چیزی نمیگویم.
میخواستم از سفر بنویسم و همراهی جسم و جان، اما دیدم یکی از دوستانم غمگینه! این بود که... مطمئن باشیم که همیشه پدر و مادر برای کودک دلسوزتر هستند. ما هم یقین داشته باشیم که خداوند از ما به ما مهربونتره. یک سخنرانی رو هم از آیت الله مجتهدی حفظه الله اینجا میذارم. اما با یقین گوش کنید.
لحظهی دیدار نزدیک است... باز من دیوانه و مستم... باز میلرزد دلم دستم!!! حال اگر دل همراهی نکند چه؟؟ ای دل! میمانی یا میایی؟؟ همیشه تو رفتی و من تنها ماندم! این بار اگر عزمت جزم نیست من در حال رفتنم. میشنوم که میترسی و میگویی که "خلوت دل نیست جای صحبت اضداد" اما بیا با من همسفر باش تا از خودش بخواهیم. میرویم و میگوییم که دیو و دَد درونمان را خود بیرون بیاورد تا فرشته درآید! حال میمانی یا همسفر میشوی؟ همسفرها همراهند و آمادهی سفر. حیف که تو پا در گِل بمانی! یا علی
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.
ماشین دودی تا حرکتش رو شروع نکرده ، کسی بهش سنگ نمیزنه مگه نه؟ این جمله رو از شهید مطهری که این روزها سالروز شهادتشون هست شنیدید؟ شما از این جمله چه برداشتی میکنید؟
خسته شدم از بس شروع کردم و نشد! از بس راه رو رفتم اما قبل از رسیدن به مقصد با سر به زمین خوردم. اصلا من مرد این راه نیستم! من آدم مبارزه نیستم! زور من نمیرسه. بابا بیخیال! بذار من هم مثل مردم عادی زندگیمو بکنم. این همه حواسم رو جمع کنم که دروغ نگم ، غیبت نکنم ، نگاهم رو کنترل کنم ، دستم رو ، قدمم رو.... اما یک لحظه غفلت.... همه چیز رو خراب میکنه. خسته شدم! من اینکاره نیستم که نیستم.
شده تا حالا توبه کنی و هنوز توبهات تموم نشده دوباره....؟ اون لحظه با خودت چی فکر میکنی؟ چندتا از این جملهها توی ذهنت شروع میکنه به رقصیدن؟ شده بری مشهد یا جمکران یا... و قول بدی که دیگه خوب باشی و هنوز عرق سفرت خشک نشده دوباره....؟ نه! بذار جلوتر برم... شده بری التماس کنی که کمکت کنند که دیگه اون عمل رو انجام ندی و بعدش هنوز دعات تموم نشده ذهنت مشغول بشه؟ اون لحظه چیکار میکنی؟ قهر میکنی؟ دعوا میکنی؟ ناامید میشی؟
حالا جملهی اول رو بخون... تا حرکتی نباشه... آره! وقتی راه میوفتی همهی شیاطین جمع میشند که نگذارند راهت رو بری اما بدون همین که قصد میکنی که به مقصد برسی بیشتر از نصف راه رو رفتی. همین که میدونی کجا باید بری ، همین که میدونی باید توی این مسیر حرکت کنی ، همین که میدونی باید عبد باشی و باید برای رسیدن به این مقصد بجنگی کلی از راه رو رفتی... نگاه کن به غفلت مردم تا به خودت امیدوار بشی. اینجا حرکت از مبداء به معاده. خیلیها نشستند و هیچ حرکتی ندارند. تو که داری به سمت مقصدت حرکت میکنی اگه در راه زمین خوردی نکنه بشینی و نگاه کنی... همهی انبیاء و امامان در خط پایان انتظار میکشند که یکی از این خط رد بشه. حالا که زمین خوردی نگاه کن که اگه حرکت رو ول کنی ، اونی که تو رو زمین زده بیشتر خوشحال میشه یا اونی که در خط پایان انتظارت رو میکشه؟ توی این مسیر باید جنگید. جنگ هم زخمی شدن داره! اما هدفش مقدسه. چرا تا یک زخم برمیداری ناامید میشی و فکر میکنی اون وجود مقدسی که داری به خاطرش مبارزه میکنی نگاهت نمیکنه؟ کربلا رو نگاه کن! اونی که به خاطر اباعبدالله علیه السلام جنگید ، وقتی زخم خورد ولی تا آخرین رمق مبارزه کرد و خورد زمین چی شد؟ سرش رو پای اربابش بود... اما اگه زخم میخورد و میگفت من اینکاره نیستم و صحنه رو ترک میکرد چی میشد؟.... یقین داشته باش! بدون برای کی داری مبارزه میکنی. اگه هدفت رو خالص کنی ، وقتی زمین خوردی و زخمی شدی خودشون زخمهات رو میبندند.... اونها منتظرند! منتظر حرکت من و تو!! ما اسم منتظر رو یدک میکشیم اما اونها حقیقتا منتظرند که ما حرکت کنیم... آقا زمین خوردهام اما...نفهمیدم...السلام علیک یا اباعبدالله!
من و جدایی از کوی تو خدا نکند..........(حالا اسپیکرها رو روشن کنید)آخر هفته اگه خدا توفیق داد در آستان ملائک پاسبان علی ابن موسی الرضا علیه السلام دعاگو هستم.
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.