سلام. فرارسیدن بزرگترین عید اسلام، روز تکمیل برترین دین خدا، روز سروری و آقایی امیرالمومنین اسد الله الغالب علیابن ابیطالب علیه السلام بر تمام مردم اعصار گذشته و حال و آینده، بر فرزند غائبشون امام زمان روحی و ارواحنا لتراب مقدمه فداء و شما دوستان و شیعیان حضرت مبارک. امروز با اجازه بحث غیبت رو کنار میگذارم و راجع به امیرالمؤمنین مینویسم. در چند سال گذشته راجع به ولایتشون بحثهای استدالی رو مطرح کردیم امسال قصد دارم برای شیعیان بنویسم که ارزش و قدر این محبت و ولایت رو بدونیم انشاءالله.
فضائل امیرالمؤمنین علی علیه السلام اینقدر زیاد هستند که اگر تا قیامت از این فضائل نوشته بشه باز هم نمیشه اونها رو جمع کرد همونطور که رسول الله فرمودند: لَوْ أَنَّ الرِّیَاضَ أَقْلَامٌ وَ الْبَحْرَ مِدَادٌ وَ الْجِنَّ حُسَّابٌ وَ الْإِنْسَ کُتَّابٌ مَا أَحْصَوْا فَضَائِلَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ. اگر تمام درختان قلم شوند و تمام دریاها مرکب شوند و جنها حسابگر شوند و انسانها نویسنده، باز هم قدرت شمردن فضائل علی را ندارند. اما آب دریا را اگر نتوان کشید ، خود به قدر ذرهای باید چشید چرا که دستور داریم از پیامبر(ص) که: زَیِّنُوا مَجَالِسَکُمْ بِذِکْرِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع مجالستان را به ذکر علی علیه السلام زینت دهید. لذا به اطاعت این امر رسول الله و جهت کسب معرفت بیشتر از امیرالمؤمنین –کهحتی شیطان هم به ایشان معرفت کامل دارد – چند روایت رو نقل میکنم. ابن عباس نقل میکند از حجة الوداع برگشتیم و در مدینه گرد رسول الله(ص) نشسته بودیم که وحی بر پیامبر نازل شد و ایشان تبسم نمودند. عرض کردیم برای چه تبسم کردید؟ فرمودند به خاطر شیطان!! ابلیس از جمعی عبور کرد که داشتند به علی ناسزا میگفتند. شیطان جلوی آنها ایستاد. پرسیدند کیستی؟ گفت ابومرة هستم. گفتند صحبتهای ما را شنیدی؟ گفت آری! وای بر شما. روی شما سیاه و زشت باد. آیا مولی و آقای خود را دشنام میگویید؟ گفتند تو از کجا میدانی که او مولای ماست؟ شیطان گفت مگرد دیروز نبودید که پیامبر شما در حق علی فرمود هرکس من مولای او هستم، علی مولای اوست؟ گفتند ای ابامرة مگر تو از شیعیان او هستی؟ شیطان گفت نه! اما او را دوست دارم. هیچ یک از شما نیست که او را دشمن بدارد مگر اینکه من در مال و فرزندان او شریک هستم. پرسیدند در حق علی چه نظری داری؟ شیطان گفت من خدا را در "جانّ" دوازده هزار سال عبادت کردم. وقتی خدا جان را از بین برد، به درگاه خدا از تنهایی شکایت کردم پس خدا مرا به آسمان دنیا امر نمود. پس اینجا هم خداوند را دوازده هزار سال عبادت کردم. در هنگام تسبیح و تقدیس خدا بودم که ناگهان نوری از مقابلم گذشت. تمام ملائک به این نور به سجده افتادند. سئوال شد آیا این نور نبی مرسل یا ملک مقربی هست؟ ندایی از جانب خدا آمد که این نور، نور طینت علی ابن ابیطالب پسر عموی رسول خدا است.(احقاق الحق جلد7 صفحه226)
این ولایت اینقدر ارزشمند است که رسولالله(ص) فرمودند:َ لَوِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى حُبِّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ لَمَا خَلَقَ اللَّهُ النَّارَ اگر همهی مردم بر محبت و ولایت علیابن ابیطالب بودند، اصلا خداوند آتش را خلق نمینمود.(بحارالانوار جلد39 صفحه249) بعد از شیطان، دشمنان حضرت نیز اقرار به این فضائل دارند: عایشه نقل میکند که دیدم پدرم ابوبکر خیلی به صورت علی علیه السلام نگاه میکند. گفتم پدر بسیار به علی نگاه میکنی!! پاسخ داد یَا بُنَیَّةِ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ عَلِیٍّ عِبَادَةٌدخترم شنیدم از رسول خدا(ص) که فرمود نگاه کردن به صورت علی عبادت است.(بحار الانوار جلد38 صفحه200)
این روایت رو هم برای حسن ختام نقل میکنم که قدر این نعمت رو بیشتر بدونیم. سلیم ابن قیس هلالی میگوید از ابوذر پرسیدم عجیبترین چیزی که راجع به علی از رسول خدا شنیدی را برایم بگو. ابوذر گفت از رسول خدا شنیدم که میفرمود: اطراف عرش خدا نودهزار ملک میباشند که هیچ ذکر و تسبیحی ندارند مگر اطاعت از علی علیه السلام و بیزاری از دشمنانش و طلب عفو برای شیعیانش. گفتم خدا تو را رحمت کند، آیا مطلب دیگری هم شنیدی؟ عرض کرد شنیدم که رسول الله میفرمود: همانا خداوند جبرئیل و میکائیل و اسرافیل را به اطاعت و فرمانبرداری از علی علیه السلام و بیزاری از دشمنان او و استغفار برای شیعیان او اختصاص و برتری داده است. گفتم خدا تو را رحمت کند، آیا چیز دیگری هم شنیده ای؟ گفت شنیدم که رسول الله میفرمودند: اگر من و علی نبودیم خداوند شناخته نمیشد. اگر من و علی نبودیم خدا عبادت نمیشد. اگر من و علی نبودیم ثواب و عقاب نبود. خداوند هیچ چیزی را از علی نپوشانده است و چیزی را از او مخفی نکرده است. علی حجاب بین خدا و بندگان اوست.(بحارالانوار جلد40 صفحه200)اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.
پ.ن.1: در این ایام کبوتر دل عجیب هوای پریدن در آن ایوان طلا را دارد. تا ابد سر به سجده باید گذاشت از این محبت و این بیقراری که جای جای دلم را پرکرده است! نگو که این محبت جایی برای محبت غیر نمیگذارد که تو خود شاهدی که روز و شب در تلاشم برای خالی کردنش از اغیار. تو نیز پدری، پدری نما و دعایی نما. یا اَبانا اِسْتَغفِر لَنا ذُنوبَنا که ما خود معترفیم که اِنّا کُنّا خاطِئین! پ.ن.2: از تمام وجودم، با تمام اعتقادم عرض میکنم: یا علی یا ابالحسن ای شاه! اَشْهَدُ اَنّکَ وَلّیُ الله پ.ن.3: مطلب سال گذشته: "تو را دارم ، چه غم دارم؟" و دو سال قبل:"لا یَنَالُ عَهْدِى الظلِمِینَ" در اثبات قرآنی ولایت و "غدیر بزرگترین عید تمام ادیان"و مطالب: "ولایت رکن اصلی اسلام" ، "ولایت ، درایت یا روایت؟" ، "شیعهی علی خوار نمیشود!"و نوای وبلاگ...
بسم رب المنتظر المهدی چه نشستید در میکده ها باز شدهآی مستان خدا پیر مغان آمده است روزه داران شب پانزدهم مژده دهیدنمک سفره ی ماه رمضان آمده است سفره تکمیل شد و ماه خدا کامل شد سـوره ی قدر شـب پانزدهم نازل شد
سلام. نقل میکنند یک روز مردی از اهل شام امام حسن علیه السلام رو سوار بر مرکب دید. شروع کرد به لعن و سَبِّ ایشون و پدر بزرگوارشون! حضرت پاسخی ندادند تا شخص ساکت شد. سپس با چهرهای خندان به آن فرد سلام دادند و فرمودند: َ أَیُّهَا الشَّیْخُ أَظُنُّکَ غَرِیباً وَ لَعَلَّکَ شَبَّهْت ای پیرمرد! به گمانم در این شهر غریب هستی. شاید سوء تفاهمی شده. اگر از ما رضایت بخواهی رضایت میدهیم، اگر درخواستی داری به تو عطا میکنیم، اگر راهنمایی بخواهی راهنمائیت میکنیم، اگر از ما مرکبی بخواهی به تو مرکب میدهیم، اگر گرسنه باشی به تو غذا خواهیم داد، اگر برهنه باشی برایت لباس تهیه میکنیم، اگر نیازمند باشی بی نیازت میکنیم و اگر رانده شدهای پناهت خواهیم داد. اگر مرکبت را به سمت ما حرکت دهی و مهمان ما باشی تا موقعی که بخواهی برگردی بسیار خوب خواهد بود! وقتی مرد شامی این سخنان رو شنید گریست و گفت: أَشْهَدُ أَنَّکَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه شهادت میدهم که تو خلیفه خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر میداند که رسالتش را در کجا قرار دهد. تو و پدرت دشمنترین خلق خدا نزد من بودید ولی اکنون محبوبترین آفریدهی خدا هستید. سپس مرد به سمت خانهی حضرت حرکت کرد و تا هنگامی که در مدینه بود مهمان امام حسن علیه السلام بود. (بحارالانوار جلد43 صفحه344)
امشب میخواهم همین روایت را در دست بگیرم و به درب خانه ی کریم اهل بیت علیهم السلام بساط گدایی پهن کنم! چه اسیر و چه فقیر و چه یتیم آمده ام .... بر در خانه ی ارباب کریم آمده ام کسی که حضرت را لعن میکرد اینچنین با محبتشان مواجه گردید. ما که عمریست مُهر مِهرشان را روی سینهمان زدیم! میگویم خود به مرد شامی فرمودید: وَ لَوِ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاک. من نیز گم شدهام. خودم را گم کردهام. هدفم را گم کردهام و راهنمایی میخواهم از شما که مرشد انبیاء هستید. شما که کریمی هستید از خانواده ی کِرام.... نمیدانم چرااینگونه نامتان به نام مادر پیوند خورده است... دل برادرت آقا اگرچه خواهری است .... اما .... دلِ کبوتری تو عجیب مادری است! بالاتر از این سرمایه ندارم که تقدیم نگاه بارانیتان کنم که سرمایه ی محبت زهراست دین من! به راستی شب میلاد تو مادرت چه حالی داشت؟ .... زمان آمدنت را به یاد میآری؟؟ تصورش زیباست. میلاد فرزند اول علی و فاطمه علیهما السلام. فصل تنهایی زهرا و علی سر شده است .... شب این وادیه چون روز منور شده استاولین نوه ی رسول خدا (ص) که مهر تأییدی بود بر جریان داشتن کوثر! زودتر از همه مژده به پیمبر دادند .... نوه ات آمده و فاطمه مادر شده است کوثری که در آن کوچه... چه زود فصل زمستان گیسویت آمد! .... چه دیده ای وسط کوچه های بی یاری؟؟ و شاید این کوچه سِرِّ غریبی شماست... بگذریم. کنیزی شاخه گلی برایتان هدیه آورد و شما فرمودید: أَنْتِ حُرَّةٌ لِوَجْهِ اللَّه و به خاطر یک شاخه گل در راه خدا آزادش نمودید.(بحارالانوار جلد43 صفحه 343) اینک این من و این تمام زندگیم تقدیم شما بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی. شما را به مادرتان آزادمان فرما... از نفس... از شیطان... از هرچه غیر خودتان... آمین. اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.
پ.ن.1:اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا وَ غَیْبَةَ إِمَامِنَا . به راستی غریبی سخت است ای غریب مدینه! پ.ن.2: غالبا در میلاد اهل بیت علیهم السلام سعی میکنم شاد بنویسم ، نمیدونم ایندفعه چرا به این سمت رفت! شاید حکمتی بود که هست. به جاش نوای وبلاگ انشاءالله جبران میکنه. پ.ن.3 : مطالب مربوط به کریم اهل بیت علیهم السلام: تسلیم امام حسن(ع) ، کریم اهل بیت(ع) پ.ن.4:تو همان شاهی و من نیز همان مسکینی .... که به جز عشق تو در سینه ندارم دینی قـدمت بر سـر چـشمـم اگر ای مـرد کریـم.... سـحـری هـم بـه کـنـار دل مـن بـنشینی مـستـجـاب اسـت دعـای مـن آلــوده اگــر.... پـای هـر بــرگ دعـا از تــو بـــود آمــیـنـی