بسم رب المنتظر المهدی چه نشستید در میکده ها باز شدهآی مستان خدا پیر مغان آمده است روزه داران شب پانزدهم مژده دهیدنمک سفره ی ماه رمضان آمده است سفره تکمیل شد و ماه خدا کامل شد سـوره ی قدر شـب پانزدهم نازل شد
سلام. نقل میکنند یک روز مردی از اهل شام امام حسن علیه السلام رو سوار بر مرکب دید. شروع کرد به لعن و سَبِّ ایشون و پدر بزرگوارشون! حضرت پاسخی ندادند تا شخص ساکت شد. سپس با چهرهای خندان به آن فرد سلام دادند و فرمودند: َ أَیُّهَا الشَّیْخُ أَظُنُّکَ غَرِیباً وَ لَعَلَّکَ شَبَّهْت ای پیرمرد! به گمانم در این شهر غریب هستی. شاید سوء تفاهمی شده. اگر از ما رضایت بخواهی رضایت میدهیم، اگر درخواستی داری به تو عطا میکنیم، اگر راهنمایی بخواهی راهنمائیت میکنیم، اگر از ما مرکبی بخواهی به تو مرکب میدهیم، اگر گرسنه باشی به تو غذا خواهیم داد، اگر برهنه باشی برایت لباس تهیه میکنیم، اگر نیازمند باشی بی نیازت میکنیم و اگر رانده شدهای پناهت خواهیم داد. اگر مرکبت را به سمت ما حرکت دهی و مهمان ما باشی تا موقعی که بخواهی برگردی بسیار خوب خواهد بود! وقتی مرد شامی این سخنان رو شنید گریست و گفت: أَشْهَدُ أَنَّکَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه شهادت میدهم که تو خلیفه خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر میداند که رسالتش را در کجا قرار دهد. تو و پدرت دشمنترین خلق خدا نزد من بودید ولی اکنون محبوبترین آفریدهی خدا هستید. سپس مرد به سمت خانهی حضرت حرکت کرد و تا هنگامی که در مدینه بود مهمان امام حسن علیه السلام بود. (بحارالانوار جلد43 صفحه344)
امشب میخواهم همین روایت را در دست بگیرم و به درب خانه ی کریم اهل بیت علیهم السلام بساط گدایی پهن کنم! چه اسیر و چه فقیر و چه یتیم آمده ام .... بر در خانه ی ارباب کریم آمده ام کسی که حضرت را لعن میکرد اینچنین با محبتشان مواجه گردید. ما که عمریست مُهر مِهرشان را روی سینهمان زدیم! میگویم خود به مرد شامی فرمودید: وَ لَوِ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاک. من نیز گم شدهام. خودم را گم کردهام. هدفم را گم کردهام و راهنمایی میخواهم از شما که مرشد انبیاء هستید. شما که کریمی هستید از خانواده ی کِرام.... نمیدانم چرااینگونه نامتان به نام مادر پیوند خورده است... دل برادرت آقا اگرچه خواهری است .... اما .... دلِ کبوتری تو عجیب مادری است! بالاتر از این سرمایه ندارم که تقدیم نگاه بارانیتان کنم که سرمایه ی محبت زهراست دین من! به راستی شب میلاد تو مادرت چه حالی داشت؟ .... زمان آمدنت را به یاد میآری؟؟ تصورش زیباست. میلاد فرزند اول علی و فاطمه علیهما السلام. فصل تنهایی زهرا و علی سر شده است .... شب این وادیه چون روز منور شده استاولین نوه ی رسول خدا (ص) که مهر تأییدی بود بر جریان داشتن کوثر! زودتر از همه مژده به پیمبر دادند .... نوه ات آمده و فاطمه مادر شده است کوثری که در آن کوچه... چه زود فصل زمستان گیسویت آمد! .... چه دیده ای وسط کوچه های بی یاری؟؟ و شاید این کوچه سِرِّ غریبی شماست... بگذریم. کنیزی شاخه گلی برایتان هدیه آورد و شما فرمودید: أَنْتِ حُرَّةٌ لِوَجْهِ اللَّه و به خاطر یک شاخه گل در راه خدا آزادش نمودید.(بحارالانوار جلد43 صفحه 343) اینک این من و این تمام زندگیم تقدیم شما بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی. شما را به مادرتان آزادمان فرما... از نفس... از شیطان... از هرچه غیر خودتان... آمین. اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.
پ.ن.1:اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا وَ غَیْبَةَ إِمَامِنَا . به راستی غریبی سخت است ای غریب مدینه! پ.ن.2: غالبا در میلاد اهل بیت علیهم السلام سعی میکنم شاد بنویسم ، نمیدونم ایندفعه چرا به این سمت رفت! شاید حکمتی بود که هست. به جاش نوای وبلاگ انشاءالله جبران میکنه. پ.ن.3 : مطالب مربوط به کریم اهل بیت علیهم السلام: تسلیم امام حسن(ع) ، کریم اهل بیت(ع) پ.ن.4:تو همان شاهی و من نیز همان مسکینی .... که به جز عشق تو در سینه ندارم دینی قـدمت بر سـر چـشمـم اگر ای مـرد کریـم.... سـحـری هـم بـه کـنـار دل مـن بـنشینی مـستـجـاب اسـت دعـای مـن آلــوده اگــر.... پـای هـر بــرگ دعـا از تــو بـــود آمــیـنـی
بسم رب المنتظر المهدی بـیـا کـه بـا تـو نـبـیـنـم بـلای هـــجـران رابـیـا کـه سر کنـم آقا شب زمستان را چه خوب شد که تو هستی برای بدکارانچه خوب شـد که امیدی گناهکاران را تویی که دست به خیری منم که محتاجمز دسـت کـوچه نشـینم مگیر دامان را
سلام. اگه یکی رو دعوت کنیم خونمون که لایق دعوت شدن نباشه، خیلی بزرگواری به خرج دادیم نه؟ حالا اگه اصلا به روش هم نیاریم که تو جات اینجا نیستا، تو شایستهی حضور در این جمع نیستیا، تو کجا و اینجا کجا... دیگه خیلی خیلی تحویلش گرفتیم نه؟ خب این فرق ماست با کریمان! تا حالا سفره خونهی حضرتی حرم امام رضا علیه السلام رفتید؟ همه جوره آدم اونجا مهمون هستند... بنازم به بزم محبت که آنجا...! سر سفرهی حضرت رضا علیه السلام، درسته که میزبان خود حضرت هستند اما یکسری افراد عهده دار این مهمونی میشند. توی مهمونی خدا هم یک نفر عهده دار تمام امور هست! کسی که امروز تمام کائنات به فرمان او هستند. برگردیم به همون مهمونی... حالا ما یکنفر رو با اون مشخصات ، کریمانه!!! دعوت کردیم. فرض کنیم مهمون یکی از وسائل رو بدزده! یا مهمونی رو به هم بزنه. به عنوان میزبان چه حقی برای خودمون درنظر میگیریم؟ فرض کنید توی سفرهخانهی حضرت یک نفر بیاد و اونجا رو به هم بریزه، خُدّام چه برخوردی میکنند؟ اما من توی مهمونی خدا به میزبانی قطب عالم امکان روحی فداه بارها و بارها برخلاف میل صاحبخونه رفتار کردم و باز آخر شب بهم اجازه دادند که بگم: فَارْحَمْ عَبْدَکَ الْجَاهِل!
نشستم با خودم فکر کردم که رفتار من خلاف میل میزبان در این ماه با چه عکس العملی مواجه میشه؟ دیدم که باید تشکر کنم که وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی یَحْلُمُ عَنِّی حَتَّى کَأَنِّی لَا ذَنْبَ لِی، سپاس خدایی را که آنچنان نسبت به گناهان من صبر میکند که گویی اصلا گناهی انجام ندادم! یاد پست "کدام جمعه دعا مستجاب خواهد شد؟" افتادم! شرمنده سرم رو به زیر انداختم و گفتم: چه خوب شد که تو هستی برای بدکاران!! اومدم تصمیم بگیرم یک گناهم رو ترک کنم، دیدم بارها این تصمیم رو گرفتم. یاد حرف بزرگی افتادم که میفرمود ما از شیطان هم بدتریم که یکبار عهد کرد با خدا که: فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ(سوره مبارکه ص آیه82) به عزتت سوگند مردمان را گمراه خواهم کرد و هنوز همچنان بر سرعهد خود با خداست ولی ما هر روز عهد میبندیم و باز... به اینجا که رسیدمناتوانی خودم رو باور کردم و شاید فقط درک این ناتوانی باشه که بتونه کمکی کنه! منی که حتی قدرت در ترک معصیت هم ندارم بدون توجه و عنایت او! پس خدایا خودت فَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ ذَنْبِیَ الْمَانِعِ لِی مِنْ لُزُومِ طَاعَتِک تا بار دیگر بگویم به عزت و جلالت سوگند که تصمیم دارم عبد ذلیل و بندهی خائف تو باشم. اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.
پ.ن.1:أَنْتَ الْفَاعِلُ لِمَا تَشَاءُ تُعَذِّبُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ کَیْفَ تَشَاءُ وَ تَرْحَمُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ کَیْفَ تَشَاء! چه زیبا عجز و ناتوانی ما را به رخمان میکشانی! همه چیز در یَدِ قدرت توست. پ.ن.2: همه روز گفتیم در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند ، حال که راهمان دادی تغییرمان ده بِمَا تَشَاءُ کَیْفَ تَشَاءُ!! پ.ن.3: ربع مهمانی گذشت و... میهمان روی صاحبخانه نبیند زشت است!! پ.ن.4: خواستم یک مناجات برای نوای وبلاگ درنظر بگیرم اما شاید بعضیها با این نوا کربلایی شدند! التماس دعا