"بسم رب المنتظر المهدی"
یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین
ساعتی بیش به شام نمانده است و دستان مهربان مهر آهسته مشعلها را از بام آسمان برمیچیند تا دوباره در اقیانوس افق فرو رود. آرام آرام غباری تاریک دارد بر این کویر تفتیده پرده میگسترد. هنوز خورشید نیمه رمقی دارد . این را پرتوها نوید میدهند اما... اما گویا دیگر امیدی نیست. این جمعه نیز رو به پایان است.
نمیدانم دردم چیست؟ چرا التهاب قلبم آرام نمیگیرد؟ چرا شور دلم صبور نمیشود؟؟ چرا در تب و تابم؟ چرا بی تابم؟ انگار بنای سینه ام در حال فروریختن است! اما نه!!!! تمام وجودم چشم شده و گوشه گوشه این برهوت را میکاود . به امیدی ، تمنای نویدی ، شاید بشارتی...
گاه درنگ نیست. برخیزیم. من و تو ، ما و شما!!!! مگر چقدر دشوار است؟ بیایید با هم باشیم.
دیروز حدیثی دیدم که برایتان نقل میکنم:
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع شِیعَتُنَا الْمُتَبَاذِلُونَ فِی وَلَایَتِنَا الْمُتَحَابُّونَ فِی مَوَدَّتِنَا الْمُتَزَاوِرُونَ فِی إِحْیَاءِ أَمْرِنَا الَّذِینَ إِنْ غَضِبُوا لَمْ یَظْلِمُوا وَ إِنْ رَضُوا لَمْ یُسْرِفُوا بَرَکَةٌ عَلَى مَنْ جَاوَرُوا سِلْمٌ لِمَنْ خَالَطُوا (کافی ج2 ص236)
فقط قسمتی که دوست داشتم همه دوستان توجه کنند را ترجمه میکنم: الْمُتَزَاوِرُونَ فِی إِحْیَاءِ أَمْرِنَا
امیرالمؤمنین میفرمایند شیعیان ما برای احیاء امر ما یکدیگر را زیارت میکنند.
این خصلت شیعیان چقدر در ما وجود دارد که داعیه شیعه و انتظار داریم؟
گفتم انتظار!!!! میدانی چقدر دوریم از این جنونگاه؟؟!! اما عشق است دیگر، بگذار بگویم آنچه که به دل میآید با مولایمان را:
مولا جان!!
نمیدانم میدانی این روزها چه میگذرد به سراپرده محبت تو؟ دلم را میگویم، همانی که زیور عشق به گردنش آویختی و حلقه بندگی به گوشش انداختی. همانی که تک درختی خواستیش که تنها او باشد و آسمان تو. همانی که از ظلمت گناه آوردیش در تشعشع عشق. همانی که در جنگل سرخوردگی آنگاه که درندگان گمگشتگی سخت به دنبالش بودند ، صید تو شد ، همانی که... چه میگویم؟؟
مگر میشود ندانی؟؟!
مگر میشود ریشه عشق مرا از مزرعه ضمیرت بیرون آری؟ مگر میشود این حباب سرگردان را به سختی صخره ها بسپاری؟ نه! غیر ممکن است... پس بال پرنده امیدم را به تیر یأس نشکن!
تخم خرسندی را بکار در گلدان خیالم. آخر کلبه یقینم را موریانه تردید ویران میکند بی نسیم شفاعت تو! برکه توکلم میخشکد بی رود رعایت تو!
من میمیرم بدون تو ، میشکنم ، ترک میخورم ، ای همه آرزویم ، ای آشیان کبوتر خیال من، ای همه قیل و قال من!... آری.
همه های و هوی من از ان است که دلبسته این کویم. تو خود گفتی بیا به سویم. نگفتی؟
پس چرا دوری؟
چرا مهجوری؟؟
ما کجا و واحه حیرانی؟؟ ما کجا و شام شیطانی؟؟ ما کجا و سیاهی زمستانی؟؟
مولای من!
من اگر دری دیگر کوبیده بودم، اگر ضریح حریمی دیگر بوسیده بودم ، اگر خبری دیگر شنیده بودم و اگر به هوای دیگری پریده بودم که اینجا نمیآمدم.
اصلا... اصلا تو را نمیشناختم. نامی از تو نمیبردم. دل من دخیل به تو بسته . از اغیار رسته و مقابل تو نشسته است.
بنازم به بزم محبت که آنجا!!!
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره و شیعته
یا علی
محمدعلی
http://groups.yahoo.com/group/iranislam