سلام. خدا میگه فلان کار رو نکنید، این رو نخورید، اون رو نبینید، اینجا نرید، اون رو نپوشید! جنس این نهی ها چیه؟ آیا غیر از محرومیت هست؟ ببینید ابریشم چقدر لطیفه بعد مردها حق ندارند لباس ابریشمی بپوشند! ببینید هوا چقدر گرمه اما خانمها حق ندارند هرطور خواستند لباس بپوشند! روی صحبتم با کسانی هست که احکام خدا رو قبول دارند. چرا احکام تشریعی خدا رو راحت قبول میکنیم اما احکام تقدیری خدا رو نمیتونیم قبول کنیم؟ این نمیشه مصداق نُؤمِنُ بِبَعض وَ نَکْفُرُ بِبَعُض؟ اونهایی که بعضی احکام خدا رو قبول میکنند و بعضی رو رد؟
ای آقا! اون احکامی که خدا میگه انجام ندید حتما یک ضرری داره مثلا طلا برای مرد ضرر داره اما اونی که من از خدا میخوام هیچ ضرری نداره اما نمیدونم چرا نمیده؟ از احکام میگذرم.وقتی میخوایم مُحرم حرم خدا بشیم چی؟ هرچی بخوایم نزدیکتر بشیم بیشتر باید محروم بشیم. ممکنه احکام نهی شده ضررهایی داشته باشه اما وقتی عزم خانهی دوست رو میکنیم چی؟ تمام چیزهایی که تا دیروز حلال بود ، حرام میشه حتی همسر انسان به آدم حرام میشه! اصلا مهمونی خدا رو ببینیم. آیا آب و غذا نیازهای اولیهی ما نیست؟ اما خدا با گرسنگی و محرومیت از ابتدایی ترین حقها ما رو به مهمونی خودش دعوت میکنه. اگر انسانی به این محرومیتها تن بده بعد از یک ماه تغییری اساسی در وجود خودش حس میکنه! چرا اونجا نمیگیم که خدایا اینها حقهای مُسَلّم ماست؟ اما خواستههای دیگه رو حق مسلم خودمون میدونیم؟ و جالبتر اینکه مطمئن هستیم با داشتن اونها زندگی بهتری خواهیم داشت. بعضی وقتها یه خورده هم جلوتر میریم و حتی گناهانمون رو گردن این میندازیم... خدایا اگه این رو بهم میدادی من دیگه گناه نمیکردم! امان از اون روزی که خدا خواستهی ما رو بده و ما باز دچار اون گناه بشیم، دیگه نمیدونم چی میشه به خدا گفت!
آقا شما میگی خدا نمیده که بیشتر صداش بزنیم چون صدای بندهاش رو دوست داره! ولی من اصلا فکر نمیکنم خدا من رو به خاطر گناهان زیادم دوست داشته باشه! در بحث توبه نوشتیم که اتفاقا هیچ صدایی نزد خدا محبوبتر از صدای بندهی گنهکاری نیست که خدای خودش رو صدا میکنه. امام باقر علیه السلام میفرمایند:إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ أَضَلَّ رَاحِلَتَهُ وَ زَادَهُ فِی لَیْلَةٍ ظَلْمَاءَ فَوَجَدَهَاشوق خدا به توبهی یک بنده بیشتر از شوق کسی است که در یک شب تاریک تمام توشهاش را گم میکند و منتظر یافتنش میباشد.(اصول کافی جلد2 صفحه435) ناامیدی از برندهترین ابزارهای شیطان برای گمراهی انسان است. مواظب باشیم که هیچ وقت اسیر این دام نشیم.
پس اگه ما دیدمون رو کمی تغییر بدیم و به نشانههای اطرافمون نگاه کنیم میتونیم کمی بیشتر راضی به قضای الهی بشیم. همیشه با خودمون فکر کنیم که اگر اون حاجتی که داریم رو خدا بهمون بده و ما بواسطهی اون حاجت از درخونهی امیرالمؤمنین جدا بشیم، ارزش داره یا نه؟ اگه اطمینان به عنایات خدا داشته باشیم و بدونیم که خدا همیشه خیر بندهی مؤمنش رو میخواد مطمئن میشیم که در ندادنش هم حکمتی است. چه بسیار آدمهایی رو دیدیم که بواسطهی رسیدن به یک خواستهای که فکر میکردند خیلی خیلی خوب باشه از همه چیز جدا شدند. خدایا ما رو لحظهای از در خونهی امیرالمؤمنین و فرزندانش جدا مفرما. امام صادق علیه السلام میفرمایند: رَأْسُ طَاعَةِ اللَّهِ الصَّبْرُ وَ الرِّضَا عَنِ اللَّهِ فِیمَا أَحَبَّ الْعَبْدُ أَوْ کَرِهَ وَ لَا یَرْضَى عَبْدٌ عَنِ اللَّهِ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ إِلَّا کَانَ خَیْراً لَهُ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِه سرآمد اطاعت از خدا صبر و رضایت از خداوند است در آنچه که بنده میپسندد یا نمیپسندد. راضی و تسلیم نمیشود بندهای از خدا در کاری مگر آنکه خداوند خیر بنده را در آن امر قرار خواهد داد(اصول کافی جلد2 صفحه61) انشاءالله بحث ادامه خواهد داشت. یا علی اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.
پ.ن.1:به ماههای خوب خدا رسیدیم. شب جمعهی این هفته شب اول ماه رجب! همه چیز جمع شده تا آماده بشیم برای مهمونی خدا! وقت داشتین این متن رو مربوط به سال قبل بخونید:اَیْنَ الرّجَبیّون؟
حاتم اصم از عابدهای زمان خودش ، بسیار فقیر و عائلهمند بود اما امید زیادی به خدا داشت. یک شب با دوستانش مشغول گفتگو بودند که صحبت از زیارت خانهی خدا شد و شوق زیارت به دلش افتاد و قصد زیارت کرد. به منزل برگشت و خانواده رو از قصد خودش مطلع کرد. اعضای خانواده به شدت مخالفت کردند که سفر حج برای کسی هست که مستطیع باشه اما تو در خرج عادی هم عاجزی. فقط دختر کوچیک خونه بود که شیرین زبانی کرد و گفت: خدا روزی دهندهی ماست و قدرت داره به هر وسیلهای این روزی رو بده. به پدر اجازه بدیم که هرکجا خواست بره. حرف دختر روی اعضای خانواده اثر گذاشت و راضی شدند به مسافرت حاتم. حاتم اسباب سفر رو آماده کرد و راهی شد. از اون طرف همسایهها شروع به سرزنش کردند که با این وضع چرا اجازه دادید؟ مخارج زندگیتون از کجا تأمین میشه؟ خانواده هم دخترک رو سرزنش کردند که اگر تو صحبت نمیکردی ما اجازه نمیدادیم پدر به مسافرت بره!! دختر کوچیک ناراحت شد و با چشمهای پر از اشک دست به دعا برداشت: "اِلهی وَ سَیِّدی وَ مَوْلایَ عَوّدَت القَوْمُ بِفَضلِکَ وَ اِنَّکَ لاتُضَیّعهُم وَ لاتُخَیِّبهُم وَ لاتَخْجَلنی مَنهُم"خدایا اینها به فضل و کرم تو عادت کردند. آنها را ضایع و محروم مگردان و مرا نیز نزدشان شرمنده مکن. خانوادهی حاتم ناراحت و نگران درحالیکه چند روز بود حتی غذا هم نداشتند، نشسته بودند که کسی در خونشون رو زد. زن حاتم از پشت در گفت حاتم منزل نیست. چه کار دارید؟ گفتند حاکم شهر از شکار برمیگرده و تشنه است. مقداری آب از شما طلب کرده. زن با بهت رو به آسمون کرد و گفت: خدایا دیشب گرسنه بودیم و محتاج یک تکه نان! امروز حاکم شهر محتاج ماست!؟! ظرف آبی رو پر کرد و نزد حاکم برد و از سفالی بودن ظرف عذرخواست. حاکم از همراهانش پرسید اینجا منزل کیست؟ گفتند منزل حاتم، عابد معروف که به حج رفته و خانوادهاش در فقر به سر میبرند. حاکم گفت ما به این خانواده زحمت دادیم. کمربند خودش رو باز کرد و به عنوان تشکر به داخل منزل انداخت و به همراهانش هم گفت که هرکس من رو دوست داره کمربندش رو به این خانواده ببخشه. همهی همراهان هم کمربندهاشون رو بخشیدند. وزیر شاه قیمت کمربندها رو پرداخت و برگشتند. دختر خانواده که این ماجرا رو میبینه به گریه میفته. خانواده میگند باید خوشحال باشی که مشکل ما حل شد، چرا گریه میکنی؟ دخترک گفت: برای این گریه میکنم که ما دیشب گرسنه بودیم، مخلوقی به ما نگاه کرد، ما بینیاز شدیم. اگر خدا به ما نظر کند بینیاز جاوید خواهیم شد. بعد برای پدرش دعا کرد که خدا او رو هم بینیاز کنه. حاتم هنگام حرکت فقیرترین مسافر بود ولی لطف خدا شامل حال او نیز شد. یک روز امیرالحاج کاروان مریض میشه و پزشکان از درمانش عاجز میشن. سئوال میکنه عابدی با ما نیست که دعایی در حق من بکنه؟ گفتند حاتم، زاهد و عابد مستجاب الدعوة با ماست. حاتم رو حاضر میکنند. کنار بستر میشینه و دعا میکنه و خدا به برکت دعای حاتم امیرالحاج رو شفا میده. حاتم مورد توجه امیر قرار میگیره. مرکبی براش تهیه کرد و مخارج سفرش رو هم برعهده گرفت. همون شب حاتم در عالم خواب هاتفی رو دید که گفت: ای حاتم! کسی که کارهایش را با ما اصلاح کند و بر ما اعتماد داشته باشد ما هم لطف خود را شامل او خواهیم کرد. اینک نگران خانوادهات نباش که ما وسیله معاش آنها را فراهم کردیم. از خواب بیدار شد و سجدهی شکر به جا آورد. وقتی از سفر برگشت خانواده به استقبالش اومدند ولی او از همه بیشتر به دختر کوچیکش محبت میکرد. در آغوش گرفتش و گفت: "صِغارُ قومٍ کِبارُ قومٍ آخَرین اِنَّ اللهَ لایَنظُرَ الی اَکبَرِکُم وَلکن یَنظُرُ الی اَعرَفِکُم بِهِ فَعَلَیکُم بِمَعرفَتِهِ و الاِتّکالِ عَلَیه فانّهُ مَنْ تَوَکَّلَ علی الله فَهوَ حَسبُه"چه بسا کوچکهایی(از نظرشما) که بزرگ هستند(در میان قومی دیگر از نظر فهم و شعور). خدا به بزرگی شما از نظر سن توجه نمیکند بلکه به کسی توجه دارد که معرفت بیشتری نسبت به او دارد. پس بر شما باد به معرفت حقیقی نسبت به خدا و اعتماد به او چرا که هرکس به خدا توکل کرد، خدا برایش کفایت میکند.اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.
پ.ن.1:مطلب امید رو با نگاهی به رحمت پروردگار شروع کردم اما چون به بحث تسلیم و رضا برگشت، کامنتهای مختلفی داشتم که باعث شد این مطلب رو بیشتر ادامه بدم. پستهای مرتبط با این موضوع رو هم در انتها میگذارم، اگه باز هم شبههای بود عمیقتر بحث میکنیم. برای رسیدن به مقام رضا باید محبت به خدا رو در دل بیشتر کرد و البته اعتماد به خدا.