بسم رب المنتظر المهدی
سلام. دوباره مرغ روحم... هوای کربلا کرد!! اگه یادتون باشه اینجا از فلسفهی زیارت نوشتیم و اینکه اصلا زیارت به چه دردی میخوره؟ و آیا مثلا نمیشه بشینیم توی خونه و از دور سلام بدیم؟ بحث اینها رو انجام دادیم و گفتیم که زیارت باید با معرفت باشه که به تمام اون فضایل رسید. یه بحث موند و اون اینکه اصلا معرفت چیه و چطور میشه به این معرفت رسید؟
معرفت هم مثل همه چیز مراتبی داره. معرفت به معنای شناخته و هرچه این شناخت بیشتر و عمیقتر باشه معرفت هم بیشتر میشه. شاید بشه قدم اول معرفت رو یه شناخت ظاهری و کلی از اماممون معنا کرد. دیدید اولین چیزی که به بچهها یاد میدن اسم امامان هست؟ اینکه بدونیم کلیت زندگی معصومین علیهم السلام به چه شکل هست و چیزهایی شبیه این. مثلا چند نفر از ما تاریخ تولد امامانمون رو میدونیم؟ چطور تاریخ تولد دوستهای دست چندممون رو حفظیم اما نمیدونیم مثلا میلاد امام موسی کاظم علیه السلام چه روزی هست؟!؟! همین حرکت برای بدست آوردن این شناخت ظاهری باعث ایجاد محبت میشه. کار سختی نیست اما اکثر ما از این کار غافلیم و اطلاعات خیلی کمی از زندگی امامانمون (مخصوصا خارج از 5 تن) داریم.
بعد از این میرسیم به مراحل جدی تری از کسب معرفت. شخصی به نام محمد بن سلیمان از امام جواد علیه السلام دربارهی مردی سئوال میکنه که بعد از انجام حج و زیارت رسول خدا(ص) به زیارت امیرالمومنین علیه السلام شرفیاب میشه و حضرت را با معرفت زیارت میکنه. معرفت به امام در این روایت اینطور تعریف میشه: عَارِفاً بِحَقِّهِ یَعْلَمُ أَنَّهُ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ بَابُهُ الَّذِی یُؤْتَى مِنْهُ معرفت به امام یعنی علم به اینکه امام حجت خداست بر مردم و راهی است که میشه از اون طریق به خدا رسید.(بحارالانوار جلد99 صفحه37)
قدم بعدی یه کمی سخت تر و جامع تره! اینکه بدونیم امام حجت خداست و از طرف خدا منصوب شده. این علم نه به نقل از پدر و پدر بزرگ که به تحقیق خودمون نیاز داره. اینکه بتونه یه جایگاه ثابت در دلمون پیدا بکنه و به خاطر هر باد مخالف یا هر شبههای این جایگاه دستخوش تغییر نشه. و اما نکتهی بعدش که بدونیم امام تنها راهی… تاکید میکنم تنها راهی هست که میشه از طریق اون به خدا ، به رستگاری ، به سعادت رسید. اینجا احساس میکنم خدا یه خط کش قشنگ داده دستمون که همه چیز رو باهاش بسنجیم. این خودش یعنی رسیدن به سعادت. یعنی اینکه جلوی خیلی از خطاها گرفته میشه. یعنی هر حرفی رو که شنیدیم – از هر کسی – میاییم و با این خط کش میسنجیم چون این معرفت رو داریم که فقط اگه مطابقت با این خط کش داشت به خدا میرسه و اگه نداشت گمراهیه محضه. خب هرکسی که اینجوری معرفت داشته باشه ، همه کارش درست میشه.
هر زیارتی که میخوایم بریم باید قبلش بشینیم و کمی فکر کنیم که نسبت به دفعهی قبل چقدر معرفتمون بیشتر شده؟ در حد همین چند کار ساده… آیا از این سفر مشهد تا سفر بعدی، یه حدیث جدید از امام رضا علیه السلام خوندیم؟ یه چیز جدید از زندگی ایشون یاد گرفتیم؟ آیا خط کشمون – که حرفها و سخنان و سیرهی رفتاریشون هست – دقیق تر و کاملتر شده؟
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.
پ.ن.: برای رسیدن گفتم که جان نیز میدهم... نگاهی کرد و گفت: جان ارزانی خودت. اینک از تو تَرک میخواهم و بس... ترک سخت تر است یا جان دادن؟ نگاهی به خود کردم و گفتم... گفتم... نه! نگفتم... حرفم را خوردم و فکر کردم که نکند دروغ باشد... که دروغ بود... اما حال که این مرغ روحم ، هوایی کویت است ، هوای صحن و سرایت را دارد ، کرم نما و خوب و بد را با هم بخر... با هم ببر!!