سلام. دوست گرامیم جناب عشقی در حرکتی وبلاگی من رو دعوت کردند به نوشتن حول این موضوع که در میان بزرگان کربلا به چه کسی بیشتر ارادت داریم و با چه کسی ارتباط نزدیکتری حس میکنیم؟!؟ قبل از پرداختن به این مساله میخواستم یک بحث عقیدتی رو انجام بدم. محبت داشتن نسبت به کسی وقتی حقیقی هست که بر اساس یک معرفت بوجود بیاد و منشاء یک اثر باشه که اون اثر چیزی جز اطاعت نیست! پس اگه قرار باشه به این سئوال بر مبنای معرفت حقیقی جواب داده بشه در کربلا کسی جز خود حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در صدر محبتها قرار نخواهند گرفت که اگر قمربنیهاشم(ع)، عباس شد، به طفیل وجود خامس آل عبا علیه السلام بود و اگر علیاکبر، علیاصغر، زینب، امکلثوم، دختر سه ساله و اصحاب علیهم السلام محبوب قلبها شدند به خاطر محبتی بود که به حسینابن علی داشتند و ایثاری بود که در راهش انجام دادند. برای توضیح بیشتر میتونید این پست رو با عنوان "عشقها دروغند" بخونید.
لذا با اجازهی جناب عشقی، سئوال رو اینطور مطرح میکنم و جواب میدم که از کدوم داستان کربلا بیشتر پند میگیرید؟ وقتی به داستان کربلا نگاه میکنم همیشه ماجرای چند نفر بیشتر از همه ذهن من رو مشغول میکنه! جناب حُربن یَزید ریاحی ، جناب زُهیر بن قین و ماجرای وهب و مادر و همسرش! از این بین میخوام کمی راجع به جناب زُهیر بن قین رحمة الله علیه براتون بگم! زهیر از مردان دلیر روزگار خویش بود و از صحابی پیامبر(ص). اما بعد از پیامبر(ص) بر اثر تبلیغات شدید معاویه لعنة الله علیه از افرادی شد که قائل بودند امیرالمومنین علیه السلام در قتل عثمان لعنة الله علیه دست داشتند و لذا از امیرالمومنین و فرزندانش رویگردان بود (من شخصا چیزی در مورد زهیر در زمان خلفاء ندیدم و تاریخ، میزان این رویگردانی رو ننوشته). در سال 60 زهیر به همراه خانواده به سفر حج رفت و در طول مسیر در هر منزلی سعی داشت تا در دورترین فاصله از بارگاه و خیمهگاه اباعبدالله الحسین علیه السلام ساکن شود که مبادا نگاهش به نگاه حسین بیفتد اما پیک ارسالی از جانب غریب کربلا و نهیب همسرش که: "عزیز زهرا تو را به خود میخواند و تو نشستهای؟" زهیر را به جایی فرستاد که نگاهش به نگاه حسین علیه السلام بیفتد و آن نگاه چنان کرد با دل زهیر که باید میکرد تا جاییکه فرماندهی میمنهی سپاه اباعبدالله به او سپرده شد.(تا اینجای بحث رو همه شنیدیم) نمیخوام بحث تاریخی بکنم. فقط میخوام دو تا نتیجه بگیرم از این بحث!
1-مگه زهیر چی داشت که با وجود این مخالفتها باز حضرت دنبالش رفتند؟ وقتی بحث میشه میگند جناب حُرّ ادب داشت! اما کسی نمیگه چرا زهیر اینگونه با یک نگاه حسین زیر و رو شد و از دوزخ به بهشت رسید؟ (این برداشت شخصی منه) بهنظرم نکتهای که در زهیر وجود داشت معرفت حقیقی به رسول خدا(ص) و خاندانش بود و این سنت خداست که هرکس در راه کسب معرفت تلاش کنه عاقبت به خیر میشه. ممکنه بگید چرا این رو میگم؟!؟ در عصر تاسوعا وقتی رفیق قدیمی زهیر به نام "عزرة ابن قیس" خطاب به زهیر میگه: "ما کُنتَ عِندِنا مِنْ شیعَةِ هَذَا الْبَیْت، اِنَّما کُنتَ عُثْمانِیّا" یعنی تو در نظر ما، از شیعیان این خاندان نبودی بلکه عثمانی بودی! زهیر پاسخ میفرماید: "اینکه امروز اینجا هستم دلیلی است که از شیعیان این خاندانم و البته من نامهای به سوی حسین نفرستادم و به او وعدهی نصرت و یاری ندادم ولی در راه با حسین برخورد کردم ، فَلَمّا رَأَیْتَهُ ذَکَرْتُ بِهِ رَسول الله(ص) ، و وقتی او را دیدم یاد رسول خدا افتادم و تصمیم گرفتم جانم را فدای فرزندش کنم." اینجا نشون میده که زُهیر معرفت کاملی نسبت به رسول اکرم و خاندان پاکش داشته که با زنده شدن این معرفت مجدد به راه اصلی برگشته و البته که وظیفهی امام همین است.
2-نکتهی بعدی این حقیقته که رفیق! من و تو هم امروز زهیر هستیم و حسین در لباس مهدی هر روز ما رو به راه دعوت میکنه. میگید نه؟ چند بار نشسته بودیم و یکدفعه به مجلس اهل بیت علیهم السلام دعوت شدیم؟ چند بار گناه کردیم و باز محرم که شد ما رو به خیمهی خودشون دعوت کردند؟ میشینیم و گله میکنیم که اگه یک نگاه به ما هم بکنند از این رو به اون رو میشیم! نه!! نگاهِ حسین علیه السلام به زهیر افتاد به شمر(لعنةالله علیه) هم افتاد. دل باید آماده باشه... هر سال ما رو دعوت میکنند و ما غافل، منتظر یک دعوت دیگه هستیم. تازه!!!! از این هم جلوتر... اگه ما رو با وضعیت زهیر دعوت کنند، به جای استفاده میشینیم و کلی فکر میکنیم که چرا من رو دعوت کردند؟ چی شد که با اون وضعیت من رو راه دادند؟ به جای استفاده از فرصت اینقدر به این مساله فکر میکنیم که فرصتها هدر میره! پس بیاییم و هر چیزی که ارتباطی با اهل بیت علیهم السلام داره رو با این دید ببینیم که شاید ما رو دعوت کردند.
انشاءالله که همه صاحب معرفت بشیم و با معرفت محبت پیدا کنیم و این محبت باعث اطاعت بشه.اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.
سلام. اگه یه چیز خیلی خیلی با ارزش داشته باشید چیکارش میکنید؟ مثلا... مثلا اگه 100 ملیون پول نقد داشته باشید ، یا یه ماشین خیلی شیک و گرون!! خب هرکسی سعی میکنه یه جوری از این دارائیش محافظت کنه. مثلا پول رو میذاره توی بانک یا اگه خونه باشه یک جای امن ، یک گاو صندوق خوب. ماشینش رو براش دزدگیر نصب میکنه که نکنه یه خطی بهش بیفته.
حالا به خودمون نگاه کنیم و ببینیم که چی داریم! فکر کنیم آیا دارائیمون اینقدر ارزش نداره که بخواهیم یه جوری ازش محافظت کنیم؟ یک روایت از امام صادق علیه السلام نقل میکنم که روزی یکی از شیعیان خدمتشون میرسه و از فقر و تنگدستی شکایت میکنه. حضرت میفرمایند: اَنْتَ مِنْ شیعَتِنا وَ تَدعِی الْفَقر؟ وَ شیعَتُنا کُلُّهُم اَغنیاء. تو از شیعیان ما هستی و ادعای فقر میکنی در حالیکه تمام شیعیان ما از اغنیاء هستند؟ فرد تعجب میکنه و میپرسه چطور؟ حضرت میفرمایند اگر هزار دینار به تو دهند آیا حاضری دست از ولایت ما برداری؟ فرد جواب منفی میدهد. حضرت سئوال میکنند اگر تمام دنیا را نقره کنند حاضری دست از ولایت اهل بیت رسول خدا برداری؟ فرد جواب میدهد که اگر تمام جهان را از طلا هم پر کنند حاضر نیستم ولایت شما خاندان رو از دست بدهم. حضرت میفرمایند: پس تو فقیر نیستی! فقیر کسی هست که این مهر و محبت و این ولایت را نداشته باشد.(انوار نعمانیة ، ص 349)
طبق این فرمایش امام صادق علیه السلام ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام ارزشی بیشتر از تمام چیزهایی دارند که ما فکر میکنیم با ارزش هستند. حالا من و شما برای حفظ این کالای با ارزش چه کردیم؟ آیا به اندازهی یک ماشین نو که نگرانیم نکنه خطی روش بیفته یا از قیمتش کم بشه برای این ولایتی که به ما ارزانی کردند وقت و انرژی گذاشتیم؟ ولایت امیرالمؤمنین که عنوان صحیفهی مؤمن است! ولایتی که بنا به نص صریح روایات ، بودن یا نبودنش نه تنها شرط قبولی تمام اعمال بلکه شرط کفر و ایمان است. آیا به اندازهی توانمون در شکر این نعمت تلاش کردیم؟ آیا تونستیم جایی از حق امیرالمؤمنین دفاع کنیم... نه! لازم نیست جایی باشه! آیا تونستیم فقط توی دلمون این مهر رو ثابت کنیم؟ تونستیم دشمنان اهل بیت رو از دلمون بیرون کنیم؟ یکی از راههای ایجاد این کار ، کسب معرفت نسبت به خود اهل بیت علیهم السلام و همچنین مطالعهی علمی در مورد وقایع غدیر و جانشینی پیامبر (ص) هست. برای نمونه این مقاله رو با عنوان غدیر بزرگترین عید تمام ادیان مطالعه بفرمایید.
اگر تا قیامت سر به سجده بگذاریم نمیتونیم شکر همین یک نعمت رو به جا بیاریم... اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذِی جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّکین بِوِلایَةِ عَلی اِبنِ اَبیطالِب عَلَیهِ السّلام. بزرگترین عید تمام ادیان جهان ، عید الله الاعظم عید سعید غدیر بر ولی نعمتمون امام زمان (عج) و شما دوستان مخصوصا سادات بزرگوار مبارک. اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.
پ.ن.: غدیر را دوست دارم چون راه حق را جدا ساخت... غدیر را دوست دارم چون سره را از ناسره مشخص ساخت... غدیر را دوست دارم چون به بعد از مرگ که مینگرم چیزی در دستانم نیست جز اعتقاد به همین موضع... و همین غدیر است که خانه خانه رفتن برترین اوصیاء و سیدهی زنان جهان را ارمغان آورد... همین غدیر است که آنانکه سرنهادند را جایگاههایی رفیع بخشید و آنان که سرباز زدند را وادی سقر مآوی نمود... همین غدیر است که جگر سوخته را باعث شد... و همین غدیر است که بُغضاً لِاَبیک را به همراه داشت و واقعهی کربلا را... همین غدیر است... و امروز نیز همین غدیر است که قبر مادرت را مخفی نگاه داشته... و امروز نیز همین غدیر است که مزار پدرت را بهانهی تخریب است... و تو نیز اکنون بازماندهی غدیری... آقا سرت سلامت... خدا کند که بیایی و حق غصب شده ی غدیر را از غاصبانش باز پس گیری!